ایران از انقلاب اکتبر بهره مند شد. حکومت شوروی برپایۀ اصولِ سیاست بینالمللی اش قرارداد ۱۹۰۷ را دربارۀ تقسیم ایران لغو کرد. همۀ پیمانهایی را که بر ضد آزادی و استقلال ایران بود، باطل اعلام کرد. سپاهیان روس را از خاک ایران بیرون برد. همۀ قرضهای ایران را به روسیۀ تزاری لغو کرد. بانک استقراضی ایران را، که امتیاز آن در اختیار یکی از اتباع روسیه بود، برچید. کاپیتولاسیون و حقوق برونمرزی را از میان برد. بندرها، راههای آهن، جادهها و تأسیسات پستی و خطوط تلگراف را به دولت ایران واگذار کرد. اما دیری نگذشت که ایرانیان پی بردند شوروی سوسیالیستی در وفای به عهد و رعایت حقوق همسایگی در همان راهی گام برمیدارد که روسیۀ تزاری گشوده بود.
۲۵ اکتبر امسال صدمین ساگرد انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ روسیه است. مورخانی هنوز معتقدند که آن انقلاب نه تنها جامعۀ روسیه را زیر و رو کرد، بلکه فصل تازه ای در تاریخ بشر گشود. کشورهای همسایۀ روسیه، به طبع، زودتر از دیگر کشورهای جهان از آن اثر پذیرفتند. آن انقلاب در اوضاع و احوال سیاسی و اقتصادی ایران بیدرنگ اثر گذاشت. بعضی از مورخان آن را یکی از عواملِ بقای استقلال ایران میدانند. در فوریۀ ۱۹۵۹ حسن تقیزاده در یک سخنرانی در باشگاه مهرگان گفت: اگر آن انقلاب روی نمیداد شاید امروز نه از ایران اثری وجود داشت و نه از ترکیه. ممکن است کسانی سخن تقیزاده را گزافگویی بدانند. اما حقیقتی انکارناپذیر در آن نهفته است.
در پایان تابستان ۱۹۰۷ روسیه و بریتانیا در سن پترزبورگ قراردادی امضا کردند که در تاریخها از آن زیر عنوانِ «موافقتنامۀ انگلیس و روس» نیز یاد کرده اند. قرارداد ۱۹۰۷ را دو امپراتوری دراصل برای حل اختلافهایِ مرزی شان در آسیای میانه و تعیینِ حد و مرز نفوذ آنها در ایران، افغانستان و تبت امضا کردند. برپایۀ آن قرارداد ایران میان روسیه و بریتانیا به دو منطقۀ نفوذ تقسیم شد. شمال ایران به روسها واگذار شد و جَنوب ایران به بریتانیاییها. مرز منطقۀ شمال خطی بود که از قصرشیرین آغاز میشد، از اصفهان و یزد و خواف میگذشت و به مرز افغانستان میرسید. مرز منطقۀ نفوذ بریتانیا نیز خطی بود که از بندرعباس به کرمان و از آنجا به بیرجند میرسید. میان آن دو خط منطقۀ بیطرف بود که زیر نفوذ حکومت مرکزی ایران قرار داشت.
قرارداد ۱۹۰۷ را روسیه و بریتانیا در ۳۱ اوت آن سال در گیر و دار جنبش مشروطهخواهی بدون آگاهی مقامهای ایرانی امضا کردند و در ۱۶ سپتامبر دولت ایران را از مُفاد آن آگاه کردند. مجلس شورای ملی واکنش تندی نشان داد، اما دو قدرتِ بزرگ بیاعتنا به اعتراضهای نمایندگان مجلس آن را به اجرا گذاشتند.
در جنگ جهانی اول نیروهای دو امپراتوری مناطقی از ایران را به بهانۀ جنگ با عثمانی اشغال کردند. در آغاز جنگ، سرمایۀ شرکتِ نفت ایران چهار میلیون لیرۀ انگلیس بود که بیش از یک دوم آن به بریتانیاییها تعلق داشت. ریاست شرکت را هم دو انگلیسی عهده دار بودند که در همۀ امور آن حق وِتو داشتند. در سال ۱۹۱۱ برپایۀ پیمانِ پوتْسْدام که میان آلمان و روسیه بسته شد، روسها به آلمانیها اجازه دادند در منطقۀ نفوذشان در ایران تجارت کنند. بدینسان، راه نفوذ آلمان نیز به ایران باز شد چنان که وقتی جنگ در گرفت، ایران به عرصۀ تاخت و تاز نظامی و سیاسی میان آلمان و عثمانی از سویی، و روسیه و بریتانیا از سوی دیگر تبدیل شد. در اوت ۱۹۱۵ سواره نظام روس به فرماندهیِ ژنرال باراتُف در انزلی فرود آمد و نیروهای بریتانیا به بوشهر درآمدند و امور اداری شهر را به دست گرفتند.
میرزاحسن مستوفیالممالک، از رجال بانفوذ ایران، با وزیر مختار آلمان برای بستن قراردادی سرّی محرمانه وارد مذاکره شد و از دولت آلمان درخواست کمک نظامی کرد. با پیشرویِ دستههای قزاقِ روسی به سوی تهران، دموکراتها کمیته ای به نام «کمیتۀ دفاع ملی» در قم تشکیل دادند و بر آن شدند که پایتخت را به اصفهان ببرند، پیمانی با آلمانیها ببندند و به یاری آنان به جنگ با نیروهای روس برخیزند. در ۱۵ نوامبر ۱۹۱۵ بیشتر نمایندگان دورۀ سوم قانونگذاری، روزنامهنگاران، اعضای سفارتخانهها و اتباع دولتهایی که با روسیه در جنگ بودند، از تهران بیرون رفتند. دولت و شاه نیز میخواستند تهران را ترک کنند و به اصفهان بروند، اما سفیران روسیه و بریتانیا به آنان اطمینان دادند که روسها وارد تهران نخواهند شد.
در دسامبر آن سال سپاهیان روس قم و همدان را اشغال کردند و در مارس ۱۹۱۶ به اصفهان درآمدند. بریتانیاییها نیز برای فرونشاندنِ شورشهای ضدانگلیسیِ عشایرِ جَنوب هیئتی نظامی به فرماندهی ژنرال «سر پِرسی سایْکْس» به جَنوب ایران فرستادند و او دستۀ «تفنگداران جنوب ایران» را تشکیل داد، کرمان و شیراز و یزد را تصرف کرد و در سالهای ۱۹۱۶ و ۱۹۱۷ عشایر شورشی را تار و مار کرد. جنگ جهانی اول، به رغم آنکه دولت ایران بیطرفی اختیار کرده بود، برای مردم ایران جز خرابی، فقر، گرسنگی و آشوب ارمغان دیگری نداشت. در گوشه و کنار کشور جنبشهایی برای استقلال و برقراری حکومت قانون به راه افتاده بود که جنبش جنگل بزرگترین و پابرجاترین آنها بود.
در فوریۀ سال ۱۹۱۷ شورشیان روس به حاکمیت ۳۰۰ سالۀ رومانوفها در روسیه پایان دادند و ایرانیان احساس کردند که زمانِ آزادی آنان نیز فرا رسیده است. حزب دموکرات آذربایجان به رهبری اسماعیل نوبری و شیخ محمد خیابانی بیدرنگ پس از آن شورش تشکیل شد و برضد دولت وثوقالدوله که آشکارا از منافع انگلیسیها پشتیبانی میکرد به فعالیت پرداخت. بیرون راندن بیگانگان، پایان بخشیدن به نظارت آنان بر مالیۀ کشور و حکومت قانون از خواستههای اصلی آن حزب بود.
چند ماهی پس از انقلاب فوریه و برافتادن امپراتوری رومانفها انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ روی داد. دربارۀ چگونگی آن رویدادِ بزرگ و پیامدهای آن در روسیه و جهان بسیار نوشته اند. ایران، دستکم در آغاز، از آن انقلاب بهره مند شد. حکومت شوروی برپایۀ اصولِ سیاست بینالمللی که در ۲۶ اکتبر ۱۹۱۷ در کنگرۀ کمیسارهای روسیه تعیین شد، قرارداد ۱۹۰۷ را دربارۀ تقسیم ایران باطل اعلام کرد. همۀ پیمانهایی را که به زیان آزادی و استقلال ایران بود، لغو کرد. سپاهیان روس را از خاک ایران بیرون برد. همۀ قرضهای ایران را به روسیۀ تزاری باطل کرد. بانک استقراضی ایران را، که امتیاز آن در اختیار یکی از روسها بود، برچید. کاپیتولاسیون و حقوق برونمرزی را لغو کرد. بندرها، راههای آهن، جادهها و تأسیسات پستی و خطوط تلگراف را به دولت ایران واگذار کرد.
اما دیری نگذشت که ارتش سرخ به نام دفاع از جنبشهای انقلابی و ضد امپریالیستی وارد خاک ایران شد و ایرانیان خیلی زود پی بردند که شوروی سوسیالیستی در وفای به عهد و رعایت حقوق همسایگی ادامه دهندۀ راه روسیۀ تزاری است.
دریافت رایگان خبرنامهبا خبر-پیامک های ما اخبار را بصورت زنده دریافت کنید
آبونه شوید