دسترسی به محتوای اصلی
شاهرخ مسکوب ـ کلاس شاهنامه ـ پاریس

شاهرخ مسکوب، کلاس شاهنامه، گفتار پنج، آفرینش (بخش۲)

در ادیان ابراهیمی چون اسلام و یهودیت، خدا مطلق است و به تصویرکشیدنش حرام. در مسیحیت اما، به دلیل آمیختگی آن با فرهنگ یونانی، تصویر وجود دارد. در یونان باستان خدایان همه دارای جسم‌هستند... زیبایی بدن و هنرِ تقلید از طبیعت از ابتدا با این فرهنگ عجین بوده و جسم اعتبار دیگری داشته است... در نتیجه این دو بنی بودن فرهنگ غرب، یکی مسیحیت و دیگری یونان، می بینیم که مسیح از ابتدا خدایی است با کالبد انسانی که باید از عالم بالا به پایین بیاید، رنج‌های بشری را تحمل کند و دوباره به آسمان برگردد تا کامل بشود.

شاهرخ مسکوب، کلاس شاهنامه، گفتار پنج، آفرینش (بخش ۲)
شاهرخ مسکوب، کلاس شاهنامه، گفتار پنج، آفرینش (بخش ۲) RFI-Persan
تبلیغ بازرگانی

پرسش اینست که اگر در اسلام تصویر حرام است، پس تمثیل امام‌ها و شمایل مقدسین از کجا آمده است؟ و اساسأ نقاشی در ایران پس از اسلام چرا چنین گسترشی داشته است؟ چه شد که پس از ورود اسلام، سنت تصویرگری در میان‌رودان (بین‌النهرین) گسسته شد، اما در ایران ادامه یافت؟ چه شد که مینیاتور ایرانی چنین رشدی پیدا کرد؟

از قرن دوم اسلامی که تمدن اسلام با مراکزی چون کوفه و بصره و بعد هم بغداد گسترش پیدا کرد و در دوره خلفای عباسی به اوج رسید، در میان‌رودان (بین‌النهرین) نقاشی موقوف شد. در همان زمان، در دمشق که همجوار بیزانس بود و دارای سنت نقاشی، یک نوع هنر تزیینی به وجود آمد بر اساس اشکال هندسی (مثل خاتم کاری در ایران). این هنر تزیینی رواج یافت اما از تصویرگری یا نگارگری اثری در طی چند صد سال در آنجا دیده نمی‌شد.

در ایران اما، از دوره ساسانیان سنت سنگ‌نگاره و نقش‌های دیواری وجود داشت. در قرن های اولیه اسلامی هم نشانه‌هایی هنوز از تصویرهای دیواری به چشم می‌خورد و دوره درخشان هنر نیشابور را هم می‌شناسیم و نیز در کاشان کار روی ظروف که حاکی سابقه طولانی هنر نزد صنعت‌گران آن است. از دوران مغول‌ها به بعد هم نقش آدم همه جا فراوان است. پرسش این است که چرا در بین‌النهرین که از دیرباز، از دوره سومری‌ها مثلأ، سنت مجسمه‌سازی و تصویرگری وجود داشته، پس از اسلام این سنت ناگهان گسسته می‌شود ولی در ایران ادامه پیدا می‌کند؟

نشانه‌های حضور تصویرگری در ایران از پنجکند گرفته تا نیشابور تا سنگ‌نگاره‌های پراکنده‌ای که از قرون دوم و سوم باقی‌است، گوشه و کنار به چشم می‌خورد. تا اینکه در دوره تیموریان شاهد نوعی شکوفایی هنری هستیم. تاثیر ارتباط با بیزانس در شمال غربی ایران امروز و در مشرق آناتولی که بعدها در تماس با عثمانی ادامه پیدا می‌کند و نیز آشنایی با نقاشی چین که مغول‌ها به ایران ‌آوردند، شکفتگی فوق‌العاده ای پدید می‌آورد که منجر می‌شود به پیدایش مینیاتور ایران با ویژگی‌های خاص خود (یعنی نه چینی نه بیزانسی). نتیجه این‌که به قول فرنگی‌ها یک نوع کادر دید همواره وجود داشته که ادامه می‌یابد تا سینمای امروز ایران... یعنی هنرمندی چون کیارستمی چه بداند چه نداند، از یک دید زیبایی‌شناسانه که پشت سرش هست، بهره‌مند می‌شود. این را هم فراموش نکنیم که اگر چه هنر تصویرگری به مناسبت مسلمان بودن ممنوع بوده، اما از همان ابتدا هم در ایران هم نزد عرب‌ها، صنعت کتاب‌سازی گرایش داشته است به نقاشی و تصویر و تزیین.

این دید استتیک سپس ادامه پیدا می کند تا دوره قاجار که البته نقاشی قاجار یک نوع، اگر بشود گفت، مینیاتور«منحط» است. اما در همان دوره هم در کاشی‌کاری خانه‌ها، تکیه‌ها،‌ حمام‌ها و زورخانه‌ها تصویرهایی فوق‌العاده زیبا می‌بینیم. خالقان این تصویرهای به غایت هنری کوره‌پزها و مردم ساده‌ بودند. بهترین نمونه‌های این هنر در شیراز و البته در کرمان و اصفهان بوجود می آید.

اشاره‌ای هم بکنیم به این که زیبایی شناسی قرآن کلامی است. آنچه از سوی خدا به پیغمبر می‌رسد وحی است، یعنی همان کلام. در آیین یهود هم همینطور است. استتیک اوستا اما هم کلامی است هم تصویری. آفرینش از جهتی با یک دعا شروع می‌شود که خود کلام است، و از جهت دیگر زیباست زیرا که تجسم و تجسد اهورا مزداست. در گاتها، زرتشت تلاش دارد اهورا مزدا را ببیند. دانستن اینجا از راه دیدن است که این تصوری قدیمی از فهم است. از طرف دیگر خدا در فکر ایرانی مطلق نیست. اهورامزدا یک وجود شونده است نه باشنده. او بعد از آفرینش است که خدا می‌شود. پس از گذشت دوازده هزار سال، او که دانای مطلق یا بقولی «همه‌دانا» بود، «همه‌توانا» هم می‌شود. چون مطلق نیست، پس دارای فرم است و دوازده هزار سال طول می‌کشد تا کامل ‌شود. به همین مناسبت است شاید که به تصویرکشیدن اهورامزدا و ایزدان دیگر چون مهر و آناهیتا در سنگ‌نگاره‌ها متداول بوده است. این نوع زیبایی استتیک دیداری که در ادیان وحدانی و سامی وجود ندارد، در اینجا انسان‌شکل (Anthropomorphe) است. اهورا مزدا، آناهیتا و یا ایزد مهر را همه جا به صورت انسان می‌بینیم و در اوستا حتی توصیف زیبایی اندام آناهیتا (سینه‌ها، کمر، بازو و غیره) را می‌خوانیم.

با این وصف، اگر خدا ناکامل، شونده و فرم‌پذیر باشد، تصور عرفانی یا میستیک (عرفان به معنی وسیع‌تر) از خدا، چگونه می‌تواند باشد؟... میستیسیزم برخاسته از چنین تصوری از عالم وجود و از خدا به کجا می تواند بکشد؟

باور من این است که با چنین تصوری از عالم وجود و از خدا، می‌شد به نوعی از پانته‌ایزم (همه‌خدایی) دست یافت که این البته با وحدت وجود تفاوت اساسی دارد. تفکری نزدیکتر به اندیشه اسپینوزا تا به مولانا. البته در فکر زرتشتی و اساطیر ایران، ما به این نوع میستیسیزم نمی‌رسیم. علتش هم این است که به گمان من، وندیداد و موبدهای زرتشتی از زمانی که به اقتدار می‌رسند، راه را بر معنویت دینی می‌بندند. در نتیجه ما متفکر زرتشتی نمی‌شناسیم که به بن این فکر دست یافته باشد و نگاهی اینگونه به دین خود افکنده باشد.

دریافت رایگان خبرنامهبا خبر-پیامک های ما اخبار را بصورت زنده دریافت کنید

اخبار جهان را با بارگیری اَپ ار.اف.ای دنبال کنید

همرسانی :
این صفحه یافته نشد

صفحۀ مورد توجۀ شما یافته نشد.