دسترسی به محتوای اصلی
صدا و سکوت

حق کار، حق عصیان و حق انسان در ایران

نتشر شده در:

منشور جهانی حقوق بشر که در سال ۱۹۴۸ به تصویب سازمان ملل رسید و بیانیه حقوق بشر و شهروند در انقلاب کبیر فرانسه از کار به عنوان یک "حق" – یکی از حقوق بنیادین انسان - یاد کرده اند. در این تلقی کار باید تأمین کنندۀ معیشت و زندگی شرافتمندانۀ انسان باشد و از آنجا که در این افق بیکاری یا محرومیت از کار به منزلۀ محرومیت انسان از حق زندگی است، جامعه یا دولت موظف است معیشت و زندگی شرافتمندانۀ فرد را در مقابل بیکاری تأمین کند. انقلابیون فرانسه در قانونی که در ۱۹ مارس ۱۷۹۳ به تصویب رساندند از این حمایت به عنوان یک "دِین ملی" یاد کردند.

تبلیغ بازرگانی

برای بررسی وضعیت این حق بنیادین – یعنی حق کار – در ایران امروز با محمدرضا شالگونی، فعّال سیاسی باسابقۀ چپ، گفتگو کرده ایم که در شرایط حاضر میان وضعیت کار و وضعیت بردگی در ایران تفاوتی نمی بیند. او نخستین شرط خروج از این بردگی را به کارگیری انسان ایرانی از بنیادی ترین حق اش، یعنی "حق عصیان" علیه بی حقی حاکم می داند...

محمدرضا شالگونی می گوید :
در دنیای معاصر سرمایه داری امکان ندارد که انسان بتواند بدون کار کردن زندگی کند. در واقع، حق کار به ناگزیر جزئی از حق زندگی شده است. بی دلیل نیست که اعلامیه جهانی حقوق بشر از حق کار به عنوان یکی از بنیادی ترین حقوق انسانی یاد می کند. لازمۀ صیانت از این حق، برخورداری کارگران از حق سازمان و تشکل است و به همین خاطر مواد ۸ و ۹ کنوانسیون بین المللی حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی سازمان ملل که در سال ۱۹۶۶ تدوین و در سال ۱۹۷۶ اجرا شد از حق کارگران برای تشکیل اتحادیه ها و برخورداری از حق تأمین اجتماعی به عنوان حقوق بنیادین انسان صحبت می کنند...

در قیاس با همین معیارهای جهانی، ۹۵ درصد کارگران ایران، آنهم بر اساس آمار رسمی، امروز در قالب قراردادهای "سفید امضا"، "موقت" و باصطلاح "تضمینی" کار می کنند به این معنا که هر وقت کارفرما اراده کند، می تواند آنان را اخراج کند. نرخ بیکاری در ایران امروز وحشتناک است. اخیراً اتاق بازرگانی تهران اعتراف کرد که تولید صنعتی ایران در سال جاری نسبت به سال گذشته، ۲۵ درصد سقوط کرده است. در این حال، یکی از موضوع های مهم مطالبات کارگری در ایران دریافت دستمزدهای معوقه است. کارگر و مزدبگیر ایرانی به معنای واقعی کلمه از حق حیات محروم شده است.

در نظر داشته باشید که نیمی از جمعیت کارگری یا نیروی کار هر کشور را زنان تشکیل می دهند. اما، با ملاحظۀ تلاش های منظم جمهوری اسلامی ایران برای بیرون راندن زنان از بازار کار وضعیتی طی سه دهۀ اخیر به وجود آمده که ایران را در قیاس با کلیه کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا – و به تبع در قیاس با کل کشورهای جهان - در بدترین و پایین ترین مراتب از زاویۀ مشارکت زنان در بازار کار و فعالیت اقتصادی قرار داده است، آنهم در شرایطی که هیچ خانوار زحمتکش ایرانی نمی تواند با تک نان آور زندگی کند.

اما، از آنجا که زن ایران ناگزیر است برای ادامۀ بقای خود و همچنین بقای خانواده اش کار کند، به دلیل محرومیت اش از حقوق کار و حقوق انسانی ناچار است به هر کاری و در بدترین شرایط تن بدهد. به این معضل، مسئلۀ فارغ التحصیلان بیکار را اضافه کنید که امروز بزرگترین جمعیت بیکار جامعه را تشکیل می دهند و در میان شان باز زنان فارغ التحصیل بزرگترین جمعیت را دارند.

خلاصه اینکه : حق کار سهل است ما در "فراسوی نیک و بد" در ایران اسلامی سقوط کرده ایم. رهبران حکومت ایران، هر آنچه را که می خواستند کردند تا ما را به "باب جعاله و اجاره" در فقه اسلامی بازگردانند که در اصل به معنای رسمیت دادن به بردگی است.

در نتیجۀ این امر انسان ایرانی ناچار است برای زنده ماندن و تأمین معاش خانواده و بستگانش به هر کار و در هر شرایطی تن بدهد. آن بخش از کارگران ایرانی نیز که می کوشند در دفاع از ابتدایی ترین حقوق شان کوچکترین تشکل صنفی را بسازند – یعنی تشکلی که در واقع زائدۀ وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران نباشد – به بدترین نحو ممکن سرکوب می شوند. در جمهوری اسلامی ایران ایجاد یک تشکل مستقل کارگری به منزلۀ یک جنایت، یک شورش یا قیام علیه حاکمیت خدا و امام زمان محسوب می شود. این است وضعیت کارگر و انسان ایرانی...

از محمدرضا شالگونی می پرسم که در این بی حقی مطلق تا کجا "حق عصیان" – یکی دیگر از بنیادی ترین حقوق انسان – می تواند به کارگر و انسان ایرانی کمک کند تا این وضعیت را دگرگون سازد؟ در پاسخ به این سئوال محمدرضا شالگونی گفته است :

حق شورش در مقابل یک حکومت جبار و زورگو – حتا اگر در جامعه بیکاری نباشد و حتا اگر به جای فقر رونق اقتصادی جریان داشته باشد – یکی از بنیادی ترین حقوق انسان است. نمی توانیم بگوییم که انسان بنا به تعریف آزاد است و آزاد زاده می شود و از حقوق طبیعی و انسانی برخوردار است، ولی در عین حال همان انسان گرفتار حکومتی باشد که او را به عنوان انسان به رسمیت نمی شناسد و یا فکر می کند که باید سرنوشت او را در کنترل خود داشته باشد.

قبل از حتا انقلاب کبیر فرانسه، یکی از مهمترین حقوقی که در انقلاب آمریکا به رسمیت شناخته شد حق شورش بود، آنهم با این شعار معروف خطاب به مجلس انگلستان که "اگر نماینده در پارلمان نداشته باشیم، مالیات نمی دهیم" : No taxation without representation سپس در قانون اساسی آمریکا به ویژه الحاقیه ده ماده ای آن که حقوق بنیادین بشر به مثابه شهروند را تعریف می کند به صراحت آماده است که مردم حق دارند که برای دفاع از حقوق، آزادی و حاکمیت و سرنوشت خود سلاح داشته باشند. انقلاب کبیر فرانسه نیز بر این حق بنیادین صحه گذاشت و اعلام کرد : در زمانی که انسان تحت اجحاف به سر می برد، خود به خود از حق شورش برای صیانت از حق حیات برخوردار می شود. منشور جهانی حقوق بشر نیز که در سال ۱۹۴۸ به تصویب سازمان ملل رسید مجدداً بر همین حق تأکید کرد...

مگر می شود که کارگر بتواند بدون حق تشکل از حقوق و دستمزد خود حراست کند. فراتر از قانون اساسی، قانونی دیگری هم هست و آن قانون انسانی است. از این منظر، نافرمانی مدنی از اهمیت ویژه ای برخوردار است. زیرا، از طریق آن باید ها و نبایدهای نظام جبار حکومتی به طور روزمره فرسوده و نهایتاً در هم شکسته می شود.

مردم ایران بی آنکه لزوماً به گرایش خاص فلسفی تمایل داشته باشند، همین نافرمانی مدنی را به اجرا می گذارند. زنان ایران سالهاست، آنهم در ابعاد میلیونی که بایدها و نبایدهای حکومت اسلامی را به چالش می کشند. در پس این اقدام این فکر نهفته است که ایرانی ها چاره ای جز تعیین سرنوشت شان ندارند. حق دادنی نیست، ستاندنی است...

منتهی در مبارزه برای نافرمانی مدنی آنجا که امکان تنبیه شدیدتر است، تمایل عمومی برای مشارکت در آن کمتر است. و در عوض آنجا که شیوع اعتراض وسیعتر است تمایل مردم برای شرکت در مبارزه نیز بیشتر است. به عبارت دیگر، زمانی یک حرکت بزرگ توده ای شکل می گیرد که دامنۀ آن بتواند گسترده بشود. اما، گسترش دامنۀ حرکت توده ای با هزینۀ سرانۀ آن رابطۀ معکوس دارد. هر وقت دامنۀ حرکت توده ای وسیعتر بشود، مشارکت مردم در آن راحت تر است. چون انسان ذاتاً موجودی حسابگر است. هر وقت که هزینۀ سرانۀ مشارکت در هر حرکت اجتماعی بالا باشد، دامنۀ توده ای شدن آن کاهش می یابد. و هر چقدر امکان گسترش دامنۀ حرکت اجتماعی بیشتر باشد، هزینۀ سرانۀ مشارکت در آن کمتر می شود. در این صورت رژیم ها درمانده می شوند. چون نمی شود همه را دستگیر و تنبیه کرد. و در چنین شرایطی است که حاکمان جبار در مقابل ارادۀ مردم زانو می زنند.

به گمان من زمانی که اقشار، رسته ها و صنف های مختلف که صفوف فشرده تر دارند و برای رسیدن به اهداف ظاهراً کم اهمیت دست به اقدام می زنند، میان آنها قدرمشترک ها و فصل مشترک های مهمتر نمودار می شوند و بستر وقوع یک جنبش دامنه دار توده ای را برای رسیدن به انسانیت، به حقوق اساسی انسان فراهم می سازند. ما باید در ایران با ایجاد شبکه ها و وصل کردن آنها به یکدیگر به هم سرنوشتی مان در افقی بزرگتر دست یابیم. از این طریق است که می توانیم به رهایی برسیم.

دریافت رایگان خبرنامهبا خبر-پیامک های ما اخبار را بصورت زنده دریافت کنید

اخبار جهان را با بارگیری اَپ ار.اف.ای دنبال کنید

این صفحه یافته نشد

صفحۀ مورد توجۀ شما یافته نشد.