دسترسی به محتوای اصلی
سیمای فرانسه

بحران دموکراسی در فرانسه یا تغییر تمدن ؟

نتشر شده در:

مارسل گُشه، فیلسوف و موّرخ فرانسوی، که از او به عنوان "اندیشمند دموکراسی" یاد می‌کنند در ارزیابی خود راجع به وضعیت امروز فرانسه می‌گوید که این کشور از ناکارآمدی دموکراتیک رنج می‌برد به طوری که این ناکارآمدی سرخوردگی بزرگی در بخش های وسیعی از جامعۀ فرانسه برانگیخته و موجب اعتراض های اجتماعی شده که پی آمدهایشان از هم‌اکنون قابل پیش بینی نیستند.

مارسل گُشه موّرخ و فیلسوف فرانسوی
مارسل گُشه موّرخ و فیلسوف فرانسوی Flickr/Parti socialiste/Eric Spiridigliozzi/CC by-nc-nd 2.0
تبلیغ بازرگانی

برغم ابهام و ناروشنی آینده، مارسل گُشه ناامید به نظر نمی رسد، هر چند او شکلگیری گرایش های غیردموکراتیک در جامعۀ امروز فرانسه را انکار نمی‌کند. با این حال، به گمان گُشه در قیاس با سال های ١٩٣٠ این گرایش ها از ایدئولوژی، قدرت اجتماعی و سازماندهی لازم برای تحمیل ارادۀ خود برخوردار نیستند. گُشه می‌گوید : مبانی دموکراسی چنان در وجود و ذهن افراد عمیقاً رسوخ کرده که تصور واقعیتی خارج از این مبانی ناممکن به نظر می رسد.

فیلسوف فرانسوی تأکید می‌کند که جامعۀ امروز فرانسه راه‌حل های رضایت بخشی برای به کارگیری صحیح دموکراسی ندارد. او می‌گوید : آنچه جامعۀ امروز فرانسه را تهدید می‌کند، نه از میان رفتن دموکراسی، بلکه سلطۀ نوعی ناهنجاری دموکراتیک برای رسیدن به راه حل های متضاد است و چنین وضعیتی بی سابقه و نگران کننده است هر چند بازگشت رژیم های غیردموکراتیک را در پی نخواهد داشت.

با این همه، پاره ای نظرسنجی ها نشان می دهند که حتا در جامعه ای نظیر فرانسه دلبستگی به دموکراسی در حال عقب نشینی است و همزمان میل به اقتدارگرایی - و عمدتاً در قالب جنبش های پوپولیستی - در حال پیشرفت است. از نظر گُشه آنچه در پس این تمایل نهفته است مطالبۀ کارآیی سیاسی است. زیرا، به گمان او، یک رژیم دموکراتیک هم باید آزادی های فردی را تضمین کند، هم کارآمدی قدرت جمعی را تأمین نماید. به گفتۀ گُشه امروز جامعۀ فرانسه آزادی های فردی را تأمین می کند، اما قدرت جمعی در این کشور ناکارآمد به نظر می رسد و این خود منشا سرخوردگی‌های حاضر و برآمدن و رشد پوپولیسم است.

مارسل گُشه می گوید : آنچه در این میان شاید فرانسه را از دیگر کشورهای پیشرفته متمایز می‌سازد، این است که در تلقی عمومی دموکراسی در فرانسه تاریخاً با کارآیی یک قدرت مرکزی همسان یا عجین بوده و بخش های وسیعی از مردم به این کارآیی حقیقتاً دلبسته و معتقد هستند. اما، مسئله این است که طی سی سال گذشته قدرت سیاسی در فرانسه  در نتیجۀ خصوصی سازی های گسترده از اهرم های اصلی اعمال اقتدار و تأمین کارآیی خود محروم شده است.

به همین خاطر وقتی نارضایتی ها نسبت به کارآمدی قدرت بالا می گیرد، اعتراض های عمومی در وهلۀ اول رئیس جمهوری را نشانه می‌گیرند، زیرا، رئیس جمهوری در فرانسه تنها مقام قابل تشخیص است که از خلال انتخاباتی جداگانه برگزیده می شود.

در واقع، گُشه می گوید که از نظر مردم ناراضی، رئیس جمهوری و دیگر مقامات فرانسه چنانکه شایسته است به امور و مسائل عمومی جامعه رسیدگی نمی کنند. از نظر فرانسویان، تکنوکرات های گُلیست سال های ١٩۶٠ از حقانیت لازم برخوردار بودند، زیرا، در نگاه عمومی آنان به عنوان خدمتگزاران راستین جامعه بر پایۀ ارزش های اخلاقی یک قدرت قوّی و کارآمد شناخته می شدند.

این تلقی، اما، امروز در مورد تکنوکرات های فرانسوی رواج ندارد و رفت و آمدهای دایمی آنان میان بخش های دولتی و خصوصی ظن فساد در خصوص آنان را تقویت کرده است. به گمان مارسل گُشه یکی از مطالبات مهم جنبش "جلیقه زردها"، یعنی برگزاری یک همه‌پرسی به ابتکار شهروندان، خود گویای همین بی اعتمادی نسبت به مسئولان جامعه است.

در این حال، از نظر "پی یر نورا"، مّورخ پر آوازۀ فرانسوی، آنچه در جامعۀ امروز فرانسه ملاحظه می‌شود از جمله نشانه های انقلاب ها و دگرگونی هایی اساسی است که علاوه بر فرانسه و دیگر کشورهای پیشرفته کل بشریت را در آستانۀ تغییری تمدنی قرار داده است. نورا می گوید که در بادی امر منشا این دگردیسی تمدنی دست کم سه انقلاب همزمان است : انقلاب جمعیتی، انقلاب زیست محیطی و انقلاب اقلیمی یا آب‌و‌هوایی.

پی یر نورا می افزاید که در سی سال آینده جمعیت کره زمین از ۷ میلیارد و ۷٠٠ میلیون نفر در حال حاضر به ١٠ میلیارد نفر خواهد رسید، در حالی که بشریت با یک دگرگونی بزرگ زیست محیطی روبرو است. نورا تصریح می کند که از زمان دکارت جامعۀ مُدرن غربی بر پایۀ این فرض یا تلقی شکل گرفته بود که انسان حاکم و صاحب طبیعت خواهد بود، در حالی که اکنون طبیعت با زبان خود این پیام را به انسان می دهد که در این حکمرانی و تصاحب، انسان طبیعت را نابود ساخته و از پی آمدهای این نابودی تدریجی گرم شدن کره زمینی یا دگرگونی اقلیمی است که طی ١٢٠ هزار سال گذشته سابقه نداشته است.

به این سه انقلاب از نگاه موّرخ فرانسوی باید یک انقلاب راهبردی و جغرافیایی را نیز اضافه کرد که پی آمدهایش برای کشورهای غربی از جمله فرانسه غیرقابل محاسبه هستند. پی یر نورا در توصیف این انقلاب چهارم صریحاً می‌گوید که غرب حاکمیت بر جهان را از دست داده است. و این انقلاب بزرگ بعضاً ریشه در فروپاشی یا پایان تمدن صنعتی دارد. از نگاه نورا برآمدن پوپولیسم از جمله نشانه های همین پایان است که در آن جای طبقات و ایدئولوژی های جامعۀ صنعتی گذشته را امروز نوعی درهم ریختگی و سرگشتگی اجتماعی و فکری گرفته است.

پی یر نورا دو دگرگونی مهم دیگر را به این تغییرات اضافه می کند. او از این دگرگونی ها تحت عناوین انقلاب سیاسی و انقلاب مذهبی یاد می کند و می افزاید : "انقلاب سیاسی" شامل تحلیل نظام های شناخته شدۀ دموکراتیک می شود و منظور از "انقلاب مذهبی" صعود اسلامگرایی معاصر است.

نورا می افزاید به موازات این انقلاب ها، جای سرمشق های جامعۀ پیشین را جامعۀ افراد یا جامعۀ مبتی بر پی گیری منافع فردی گرفته که از آن مفاهیم و تجارب همبستگی و تداوم تاریخی رخت بربسته‌اند. به بیان دیگر، جای ایدئولوژی ها و تاریخ کهن را سلطۀ بلامنازع همین منافع یا در واقع اقتصاد گرفته است. نورا می گوید : انقلاب های مداوم اطلاعاتی فقط آبستن مدل بی سابقه ای از سرمایه داری نبوده‌اند، بلکه جامعۀ انسانی را در بستر بزرگترین انقلاب تاریخ بشریت یعنی انقلاب تمدنی قرار داده اند. به گمان پی یر نورا، تنها آینده نشان خواهد داد که این انقلاب تمدنی آبستن چه گونه جامعه یا انسانی بوده است، هر چند او تأکید می‌کند : پُل والری به ما آموخت که همۀ تمدن ها فانی و میرنده هستند و موّرخ بریتانیایی، آرنولد توین بی، می گفت : "پایان یک جهان به معنای پایان جهان" نیست.

دریافت رایگان خبرنامهبا خبر-پیامک های ما اخبار را بصورت زنده دریافت کنید

اخبار جهان را با بارگیری اَپ ار.اف.ای دنبال کنید

بخش‌های دیگر را ببینید
این صفحه یافته نشد

صفحۀ مورد توجۀ شما یافته نشد.