دسترسی به محتوای اصلی
سیمای فرانسه

جهت گیری های تازه در سیاست خارجی فرانسه

نتشر شده در:

چند روز پیش از هفتاد و چهارمین اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل، رئیس جمهوری فرانسه در ملاقات با سفرای این کشور از تغییرات محسوس در جهت‌گیری و سیاست خارجی فرانسه خبر داد. نشانه های این تغییر بعضاً در آخرین نشست گروه هفت قدرت اقتصادی جهان در «بیاریتز» محسوس بود. در این نشست امانوئل ماکرون کوشید بررسی موضوع هایی نظیر بحران های ایران و اوکراین و همچنین جنگ تجاری میان آمریکا و چین را در فهرست گفتگوهای رهبران کشورهای شرکت کننده در نشست قرار بدهد.

امانوئل ماکرون رئیس جمهوری فرانسه
امانوئل ماکرون رئیس جمهوری فرانسه Yoan Valat/Reuters
تبلیغ بازرگانی

اما، مهمترین نشانهٔ تغییر را در این جمله امانوئل ماکرون می توان یافت که خطاب به سفرای فرانسه گفت : «بعید نیست که شاهد پایان یافتن هژمونی کشورهای غربی بر جهان باشیم.»

با اشاره به اشتباهات کشورهای غربی در مواجهه با برخی بحران ها و به ویژه خطاهای آمریکا در منازعات خاورمیانه، امانوئل ماکرون از تاثیر و «ظهور قدرت های جدید» جهانی سخن گفت که به گمان او کشورهای غربی تاکنون آنها را دست کم گرفته بودند. به گفتهٔ ماکرون، کشورهایی نظیر «هند، روسیه و چین امروز اهدافی بمراتب قوی تر از کشورهای اروپایی را در صحنهٔ جهانی دنبال می کنند و این کشورها نه فقط قدرت های اقتصادی و سیاسی به شمار می روند، بلکه خود را دولت های صاحب تمدن می دانند که در عین حال نظم و انگارهٔ سیاسی کشورهای غربی را بر هم زده اند.» 

نگرانی امانوئل ماکرون این است که جابجایی مناسبات جهانی قدرت به آشوب و منازعات نظامی و تغییر آرایش سیاسی در صحنهٔ بین المللی منجر شود.

برخی منابع آگاه در الیزه گفته اند که در پس تغییر جهت گیری سیاست خارجی فرانسه «تحلیلی نگران کننده از وضعیت جهان نهفته است، زیرا از هم گسیختگی سازوکار مدیریت بحران‌ها و نظم چندجانبه جهانی خطرناک شده و فرانسه ناگزیر است در مقابل این خطر بایستد و در شکل گیری یک نظم نوین بین المللی مشارکت ورزد.»  

برای رسیدن به این مقصود، امانوئل ماکرون در دیدار با سفرای کشورش در اواخر اوت گذشته گفت که فرانسه باید بتواند از نو به «قدرتی متعادل‌کننده» تبدیل شود بی آنکه خود را به بلوکی از قدرت های جهان محدود سازد. او اکنون معتقد است : «دشمنان دوستان ما لزوماً دشمنان ما نیستند و نباید از گفتگو با آنان پرهیز کرد.» به همین دلیل او تصریح می کند که «راهبرد فرانسه باید در وهلهٔ اول در خدمت منافع فرانسه باشد.»

در این چارچوب امانوئل ماکرون بار دیگر در پی همسو ساختن روسیه با اروپا است. به گمان ماکرون «پس از بازگشت قدرتمند روسیه به صحنه بین‌المللی، حضور و نقش این کشور در حل بحران های بزرگ دورهٔ حاضر ضروری است.» از نظر ماکرون روسیه در حال حاضر قطعه ای مهم از پازل سوریه، ایران، اوکراین و لیبی است که همگی از اهمیت خاصی در سیاست خارجی فرانسه برخوردارند. امانوئل ماکرون نگران است که اگر همکاری با روسیه که قدرتی اروپایی است شکل نگیرد تنش ها و بحران های جاری حادتر شده و اروپا دست بسته اسیر منازعات آمریکا و روسیه شود. بی سبب نیست که امانوئل ماکرون در پی ایجاد مناسباتی جدید با روسیه است. به گمان او در جهان بحران زدهٔ کنونی آمریکا و چین دو قدرت اصلی هستند که بر سر سلطهٔ خود بر جهان با یکدیگر رقابت می کنند و در این منازعه ائتلاف اروپا با روسیه ضروری به نظر می رسد. امانوئل ماکرون بارها گفته است که سیاست های تهاجمی ناتو در قبال روسیه حاصلی جز راندن این کشور به آغوش چین نداشته و چنین تحولی به سود اروپا نیست.

اما، آیا فرانسه قادر است نقش متعادل کننده در مناسبات جدید قدرت در صحنهٔ جهانی را ایفا کند بی آنکه ریشه اصلی جابجایی قدرت یعنی جهانی شدن سرمایه و چگونگی مهار آن را نادیده بگیرد؟ قدرت یک ملت را نه گسترهٔ آن که درجهٔ آموزش و ظرفیت های آن در تولید ثروت، راهبرد، انگیزه ها و اهداف آن در درازمدت تعیین می کنند. با اتکا به همین عوامل شارل دوگل توانست در سال های پس از دومین جنگ جهانی فرانسه را به قدرتی مهم در صحنهٔ بین المللی بدل کند. این قدرت به دلیل ابهامات و آشفتگی طرح اروپا از دههٔ ۱۹۸۰ به این سو و خروج صنایع از کشور در نتیجهٔ جهانی شدن سرمایه رو به افول نهاده است. در تحلیل نهایی جهانی شدن یا سرمایه مالی که در پی بیشترین سود در کوتاه ترین زمان ممکن است منشاء مرگ تدریجی اقتصاد بازار و از دلایل ضعف کشورهای غربی از جمله فرانسه بوده است. به همین خاطر از نظر کارشناسان جذب روسیه به اروپا چندان ساده به نظر نمی رسد زیرا روسیه نیز پی گیری منافع درازمدت خود را نزد صاحبان اصلی قدرت اقتصادی یعنی بازارهای بورس نیویورک و لندن و البته بازار شانگهای و پکن جستجو می کند.

با این حال، نمی توان گفت که در زمینهٔ سیاست خارجی دست فرانسه به عنوان یک قدرت متوسط جهانی تماماً خالی است.

هوبر ودرین، وزیر امور خارجهٔ فرانسه در دورهٔ فرانسوا میتران، از این کشور به عنوان «قدرت متوسط با نفوذ جهانی» یاد می‌کند که به گمان او توانایی ها و ظرفیت های خود را در سیاست خارجی بر امکانات واقعی متکی ساخته است. او می گوید : فرانسه عضو دایمی شورای امنیت سازمان ملل و در عین حال یک قدرت اتمی است که توانایی ایفای نقش نظامی در دور دست ها را دارا است. فرانسه در عین حال دارای اقتصادی قدرتمند است و زبان آن بر نفوذ جهانی این کشور می افزاید.

عامل سرزمین یکی دیگر از منابع نفوذ فرانسه در سیاست خارجی است. بعد از روسیه، فرانسه بزرگترین کشور اروپایی است و با اتکا به سرزمین های ماوراءبحار، بزرگترین مرز زمینی فرانسه با کشور برزیل در آمریکای جنوبی است. فرانسه در عین حال دارای بزرگترین مرزهای دریایی در جهان است که این کشور را از یک طرف با استرالیا، کانادا و ونزوئلا و از طرف دیگر با ایتالیا و موزامبیک و بریتانیا همجوار می کند. از اروپا تا اقیانوس آرام، از آسیا تا آفریقا، فرانسه با سی و هشت کشور جهان مرز مشترک دارد.

دیگر امتیاز این کشور در صحنهٔ بین المللی نقش دولت در سیاست خارجی است، به این معنا که بر خلاف سایر کشورهای غربی مسئول و هدایتگر سیاست خارجی در فرانسه شخص رئیس جمهوری است که قدرت اش در این زمینه با قانون اساسی جمهوری پنجم قویاً تحکیم یافته است. این ویژگی رئیس جمهوری فرانسه را ادامه دهندهٔ میراثی تاریخی کرده که از سلطنت مطلقهٔ پیش از انقلاب فرانسه آغاز می شود و با عبور ار دورهٔ ناپلئونی تا دوگل در قرن گذشته ادامه می یابد. به موجب قانون اساسی جمهوری پنجم، رئیس جمهوری فرانسه قدرت لازم برای تصمیم گیری های سریع در واکنش به هر بحرانی را دارد.  بی دلیل نیست که از دوگل تا ماکرون، رئیس جمهوری در فرانسه به ویژه در سیاست خارجی بیشتر میراث دار سنت پادشاهی مطلقه و نه جمهوری بوده تا آنجا که رئیس جمهوری در این کشور قدرت اجرایی و انحصار اعمال خشونت قانونی را داراست و در وجود او فرماندهی واحد ملت و نمایندگی آن در سیاست خارجی و در رقابت با قدرت های جهانی تجسم می یابد.

دریافت رایگان خبرنامهبا خبر-پیامک های ما اخبار را بصورت زنده دریافت کنید

اخبار جهان را با بارگیری اَپ ار.اف.ای دنبال کنید

بخش‌های دیگر را ببینید
این صفحه یافته نشد

صفحۀ مورد توجۀ شما یافته نشد.