آخرین روزهای مردادماه سال ١٣۴٧ خورشیدی - بیستم ماه اوت ١٩۶٨ – نیروهای چترباز متعلق به پیمان ورشو (شوروی و کشورهای بلوک شرق) مأموریت یافتند که عملیات اشغال چکسلواکی را آغاز کنند. روزهای بعد، اهالی پایتخت با نگاههایی حیرتزده و تحقیرشده ورود تانکهای روس را به شهر خود شاهد بودند.
در همان روزها کارِل کریل (Karel Kryl) خواننده و ترانهسرای ٢۴ سالۀ چِک با عجله شعری نوشت که پنجاه سال بعد همچنان به عنوان یکی از ترانههای اصلی "بهار پراگ" شناخته میشود:
"برادر کوچکم! در را ببند
"برادرم! گریه نکن
"اینها مترسک و لولو نیستند
"تو دیگر بزرگی
"اینها فقط سربازند
"که با عرابههای آهنیشان آمدهاند
"برادر کوچکم! امشب شبی طولانی است
"گرگها به طمع برهها آمدهاند
"برادرم! آیا درها را بستهای؟"
میگویند موسیقی یا از گذشته حرف میزند یا از آینده. به هرحال اندکاند ترانههایی که درست همزمان با رویدادهای پراگ یا با جنبش جامعۀ فرانسوی در سال ١٩۶٨ ساخته شده باشند. آثاری هم که واقعاً به موازات وقایع شکل گرفتهاند، اکثراً شعاری و بیمزهاند. اما وقتی به ساختههای سالهای قبل گوش میکنیم (یعنی از اوایل دهۀ ١٩۶٠ به بعد)، بدون تردید برآمدن تدریجی موجی خزنده از طغیان، شورش، آزادیخواهی، آنارشیسم، آرمانخواهی گاه سادهلوحانه و مخالفت با هرگونه قدرت سیاسی و تسلط طلبی را در لابلای ترانهها مییابیم:
"جمع شوید مردم! از هر کجا که هستید...
"و قبول کنید که آب در پیرامون شما کمکم بالا میآید
"و بپذیرید که بزودی همگی تا مغز استخوان خیس خواهید شد"...
باب دیلان این ترانه را در سال ١٩۶٣ یا ۶۴ خواند. مسلماً او تحت تأثیر جنبش حقطلبانۀ سیاهان آمریکا قرار داشت اما شعر او فراگیرتر و کلیتر از این حرفهاست. عنوان ترانه – "زمانه عوض میشود*" – به طور خاص به رویدادهای آمریکا یا جای دیگر نظر ندارد. باب دیلان و کسانی دیگر چون او در سایر نقاط دنیا احساس میکردند که زمانه حقیقتاً در حال تغییر است بدون آنکه دقیقاً بدانند چگونه یا کی یا کجا...
* The Times They Are a-Changin'
دریافت رایگان خبرنامهبا خبر-پیامک های ما اخبار را بصورت زنده دریافت کنید
آبونه شوید