دسترسی به محتوای اصلی
راهِ ابریشم

کتاب آفیش های سینما

نتشر شده در:

كتاب «صد سال اعلان و پوستر فيلم در ايران»، که به كوشش مسعود مهرابي، گرد آوری شده در مراسمی باحضور جمعی از هنرمندان در تالار استاد شهناز خانه هنرمندان ايران رونمايي شد

تبلیغ بازرگانی

مسعود مهرابي، گردهم آورنده این کتاب می گوید: اين كتاب تاريخ مصور سينماي ايران به روايت پوستر و اعلان فيلم است كه در آن از آگهي‌نمايش نخستين اثر سينمايي ايران در عکاسخانه روسي‌خان در سال 1286 هجري شمسي تا آخرين آثار در سال 1390 اطلاعاتي گردآوري شده است."
او همچنین می گوید که اين كتاب آينه يک قرن گرافيک ايران است.
اکثر هنرمندانی که در این مراسم حضور داشتند به گونه ای به تعریف از آن پرداختند. برخی گفتند که با دیدن آن مطالب از یاد رفته را به یاد آورده و چیزهای تازه ای دریافته اند و برخی دیگر بر این تکیه کردند که كمبود چنين منابعي همواره در کشور احساس شده و از ایران به عنوان عرصه‌اي پژوهش‌ستيز و نه پژوهش‌پرور یاد کردند. اعمال سليقه مسوولان سينمايي در طراحي پوستر، كمبود پژوهشکده‌های هنري و دانشكده‌هاي تخصصي در اين عرصه، سيستم کهنه آموزش هنر در ايران و کاهش سطح کیفیت برخی از آنها طی ده سال اخیر هم ار مواردی بود که به آنها اشاره شد. از سوی دیگر گفته شد که پوستر فيلم براي نصب در سر در سينما بايد از سوي معاونت سينمايي تاييد شود.
یکی از سخنان مهم گفته های بهمن فرمان آرا،كارگردان سينما، بود که بر این تأکید کردکه در ایران هر دوره‌اي سعي دارد دوره پيش از خود را انکار کند و فكر مي‌كنند که علت خراب شدن کار به دليل خراب بودن کار قبلي‌هاست و اين نكته جاي تاسف دارد.

06:56

گفتگو با ابراهیم حقیقی

از ابراهيم حقيقي، طراح پوستر ،که دراين مراسم گفت : "گرافيک ما از سينما جدا نيست، پس مگر مي‌شود براي دوران فيلم‌فارسي انتظار کار گرافيکي اعلاء داشته باشيم؟ درعين حال فرهنگ و هنر از تک تک انسان‌ها ساخته شده و اگر به انسان‌ها خوراک خوب فرهنگي بدهيم،آنها نيز بازخورد خوب مناسبي با آن نشان خواهند داد"، پرسیدم این کتاب از چه بخش هائی درست شده و چه برداشتی را از سینمای ایران می دهد ؟
ابراهیم حقیقی بر این باور است که "اين کتاب از دوران کليشه و حروف دستي تا دوران معاصر را که از قضا سليقه يکدستي ارائه نمي‌دهد به جامعه سينما و گرافيک ايران نشان مي‌دهد و اين اتفاق، نمايشي از همه ابزار زندگي در اين کتاب است."
اين عكاس و گرافيست میگوید روند فراز وفرودهای اجتماعی ایران را هم می توان از ورای این آفیش ها دنبال کرد. در نتیجه این کتاب نه تنها منبع مهمی برای پژوهشگران و دانشجویان سینما بلکه برای جامعه شناسی نیز به شمار می آید.

"پل کله" و موسیقی

یکی از نقاشانی که تابلوهایش به پارتیشن های موسیقی می مانند، "پل کله" نقاش سویسی است که امروز یکی از مهم ترین نقاشان قرن بیستم به شمار می آید.
علت این است که "پل کله"که در خانواده ای اهل موسیقی و موزیسین به دنیا آمد و از هفت سالگی نوازندگی ویلن را آموخت، بعد ها در جوانی بسیار در موسیقی و نوازندگی ازخود مهارت نشان داد. گفتنی است که مادرش خواننده و پدرش معلم موسیقی بود و خود او در یازده سالگی کار نواختن ویلن در یک ارکستر را آغاز کرد.
او که تمایل بسیاری به نقاشی داشت، پس از سالها دودلی، سرانجام راه نقاشی را برگزید که در خانواده اش پیشینه ای نداشت. اما این هنر به آسانی به دست وی نیامد و پس از15 سال کارو در پی سفری به تونس در سال 1914 خود را نقاش خواند. اما وابستگی اش به موسیقی از میان نرفت و گاه برای نان آوری و گاه تنها برای خشنودی روحش به آن رو می آورد. "پل کله" موزیسنی کلاسیک بود و به جز تک وتوک موارد، یعنی برخی آثار استراوینسکی و "دوبوسی"،موسیقی معاصر را اجرا نمی کیرد و در عین خال موسیقی حجیم رمانتیک را هم دوست نمی داشت و به موتزارت، سبکی و آزادی موسیقی او عشق می ورزید.
و هنگامی که از نزدیک نگاه می کنیم می بینیم که او به شماری از تابلوها، آبرنگها و طرح هایش، نام های موسیقیائی داده واز این رو یک "پلی فونی" یا چند آوائی به وجود آورده است. و نظر به گونه گونی آنها می توان گفت که "پل کله" تلاش داشته فرم های موسیقی را در آثار نقاشی خود پیاده کند. اما چگونه ممکن است یک "فوگ" را در نقاشی پیاده کرد؟ در عین حال می توان گفت چند آوائی را می توان به خوبی نشان داد. "پل کله" یک خط را بر میگزید و همچون خط های ثابت نت، در پیرامون آن به آفرینش شکل های مختلف می پرداخت. سرعت نواختن پاره ای از قطعات و همنوائی شماری ساز را هم می توان در این آثار دید.
در نمایشگاهی که شهرک موسیقی پاریس زیر عنوان "پل کله، چند آوائی" به این هنرمند اختصاص داده، بیش از 130 اثر او و 70 سند دیگر را، با رعایت نظم تاریخی آثار، با موسیقی همراه می کند تا بیننده بتواند بهتر وارد دنیای صوتی این هنرمند بزرگ شود.
گفتنی است که این نمایشگاه اولین نمایشگاه بسیار بزرگی است که از سال 1985 به این سو به "پل کله" اختصاص داده می شود و در آن شاهکارهای "پل کله" در کنارآثاری که کمتر دیده شده اند قرار می گیرند.

"اپرا-راک موتسارت" سه بعدی
پس از موفقیت بر صحنه های فرانسه، سویس وبلژیک، "اپرا-راک موتسارت" در ورژن سه بعدی وارد سینما شد.

در این فیلم که می تواند برای علاقمندان به کمدی موزیکال، موسیقی راک و زندگی موتسارت جالب باشد، بار دیگر ما موتسارتی را می بینیم که زندگی اش در سالزبورگ، به دلیل خشکی امپراطور که به سرکشی ها و جسارت های اوحساسیت دارد تبدیل به یک جهنم شده. سپس می بینیم که چگونه او برای دستیابی به آینده ای بهتر با مادرش به کشورهای دیگر اروپا سفرمیکند اما دربیشتر آنها با شکست روبرو می شود و کسی او را استخدام نمی کند. در این میان مادرش در پاریس، شهری که او را خار کرده و ردش می کند، در میگذرد و موتزارت ناچار به بازگشت به شهر زادگاهش "سالزبورگ" می شود. این بار و در سفری به وین برای شرکت در مراسم مرگ ملکه اتریش، به امپراطور تازه "ژوزف دوم" معرفی می شود و سرنوشتش تغییر می کند. اما پس از موفقیت شغلی و در عشق، بار دیگر حسادت ها و دسیسه ها سرنوشت دیگری برایش رقم می زنند. موتسارت از چشم می افتد و در فقر فرو می رود. اودر حالی می میرد که یکی از زیبا ترین آثارش "رکویم" می ساخت. هنوز کسی هویت سفارش دهنده این قطعه را که گفته می شود توسط شاگردان و همکاران موتسارت به پایان رسیده، کشف نکرده است. اما در فیلم "آمادئوس" ساخته "میلوش فورمان"، کارگردان چک، "سالیری" رقیب و موزیسین دربار به عنوان سفارش دهنده و قاتل موتسارت معرفی می شود. در حالیکه امروز ثابت شده که متسارت به دنبال یک بیماری ویروسی در گذشته است.

نامه "ژیل ژاکوب" به "مونیکا ویتی"

همه از علاقه "ژیل ژاکوب" رئیس جایگزین نشدنی فستیوال کن به ادبیات و به ویژه پاسداری از رسم قدیمی نامه نگاری آگاهند.
او پس از انتشار چندین نامه به هنرمندان مختلف که در گذشته منتشر شد، در هفته نامه "نوول اوبسرواتور"، به مناسبت 80 سالگی "مونیکا ویتی"، هنرپیشه محبوب "میکل آنجلو آنتونیونی" که به بیماری آلزایمر دچار شده، نامه ای زیر عنوان "مونیکا ویتی" عزیز منتشر می کند.
"ژیل ژاکوب" می نویسد : " در فیلم "آوانتورا"، "مونیکا ویتی"، درپی یافتن علل ناپدید شدن دوستش و یا درواقع همزادش بود. امروز"مونیکا ویتی"، همچون شخصیت فیلم، در دنیا ناپدید شده. یا در واقع میان خود و واقعیت فاصله گذاشته تا بهتر خود را از گزند شکنندگی های احساسات انسانها حفظ کند.

در واقع همه ویژگیهای فیلم های آنتونیونی، یعنی بار ناگفتنی ها، گذر تند لحظات، زیبائی ورمز وراز در وجود این زن گرد آمده اند. تنها مونیکاست که می تواند بیانگر فراخوان نا امیدانه ی خوشبختی و جستجوی آرامشی دست نیافتنی باشد. زیر او نمادی از عشق دست نیافتنی است. عشق به موجوی سرکش و رام نشدنی. مونیکا که با سبکباری می تواند از غمی ناشناخته به شادی بی خیالان و باز هم به درو ن نگرانی عمیق برود. ....
ماجرای ما پنجاه سال پیش هنگامی آغاز شد که من عکسی از مونیکا را در فیلم "کسوف" برای جلد اولین کتابم، "سینمای مدرن" برگزیدم. من در او الهام کننده خود را می دیدم که حضورش خود به خود جادوی سینما را بیان می کرد. سالها بعد هنگامی که در هواپیمائی با هم سفر میکردیم، مونیکائی مدرن تر و اثیری تر را دیدم که می بایست بر روی آفیش فستیوال کن جای می گرفت. "
"ژیل ژاکوب" در ادامه می نویسد : " مونیکای" عزیز، طی این سالها هفته ای نبوده که من به چشمان کشیده ،به لبخند ، به راه رفتن سرو وار و و صدای پاشنه های کفش های بازشما بر پیاده روهای شهر رم فکر نکرده باشم.
روزی خواهد آمد که ما دوباره همدیگر را در "لیسکا بیانکا"، برای یک "آوانتورای" تازه خواهیم دید. جائی که در کنار بندرش یک آفیش نیمه پاک شده هنوز هم از جستجوی یک زن ناپدید شده حکایت می کند. در آنجا من چهره زیبای شمارا خواهم دید که آدرس غاری را می دهد که سکوتش تنها با جیغ مرغهای آبی می شکند و در آنجا ما شبح هایارزشمند خود، "آنتونیونی" ، "گابریل فرزتی"و شماری دیگر را خواهیم دید که در صندلی های راحتی بهشت استراحت می کنند. من در واقع به شما پیشنهاد می کنم که در آنجا همدیگر را ملاقات کنیم. دو موجود رها شده از جسم که تنها اصل برایشان باقی مانده و همه آینده مال آنهاست.من هزاران سخن برای گفتن به شما در دل دارم"

قصه های "لافونتن" یا قصه های "کلیله و دمنه" در باغ "اکلیماتاسیون" پاریس

قصه های "لافونتن" بر گرفته از قصه های "کلیله و دمنه" هیچگاه کهنه نمی شوند یا از مد نمی افتند. از همین رو هنوز هم در کتابها، فیلم ها، ترانه ها و آثار دیگر به کار گرفته می شوند. یکی از آنها کمدی موزیکالی است که باموسیقی " ژان ژاک دوبو"، از ماه اکتبر در تآتر باغ "اکلیماتاسیون"، به روی صحنه آمده تا پایان ماه دسامبر بر روی صحنه خواهد بود.
این کمدی موزیکال که در آن طی یک ساعت، 10 قصه به نمایش در می آیندو از این رو برای همه افراد خانواده جذاب می شود، لک لک و مورچه، کلاغ و روباه، خرگوش ولاک پشت، موش وگربه، گرگ وبره، موش صحرائی و موش شهری، با لباسهائی که توسط "فیلیپ بینو"، رئیس کارگاههای لباس اپرای پاریس به مدت سی سال، طراحی شده و نور صحنه آن کار برنده یک "مولیر" (یکی از جوایز مهم تآتر) است، بر روی صحنه ظاهر می شوند.
در نتیجه پس از دیدن آن حتا بزرگسالان هم به این فکر می افتند که با دیگر کتاب قصه های "لافونتن" را باز کنند و هم برای خود ویا کوچکتر ها بخوانند.

"مادلن پرو" را کشف کنیم

"مادلن پرو" خواننده ای که فعالیت خود را تنها به موسیقی جاز اختصاص داده بود وبه اجرای استاندارد های این موسیقی می پرداخت، چندی است که به کشف دیگر جنبه های موسیقی آمریکا بر آمده و یکی پس از دیگری در آلبوم های خود از جاز دور شده به اجرای قطعاتی می پردازد که خود ساخته است. او در آخرین آلبومش، " ایستادن بر پشت بام"، بیشتر به سبک بلوز وکانتری نزدیک می شود و اجرای شخصی تری از این موسیقی ارائه می دارد.

 

دریافت رایگان خبرنامهبا خبر-پیامک های ما اخبار را بصورت زنده دریافت کنید

اخبار جهان را با بارگیری اَپ ار.اف.ای دنبال کنید

بخش‌های دیگر را ببینید
  • 08:45
  • 08:53
  • 09:56
  • 15:40
  • 09:08
این صفحه یافته نشد

صفحۀ مورد توجۀ شما یافته نشد.