دسترسی به محتوای اصلی
راهِ ابریشم

تار ایرانی هم به یغما رفت

نتشر شده در:

پس ازآخرین تاراج آثار هنری ایران توسط موزه لوور و "انستیتو جهان اسلامی"، طی روزهای اخیر، نوبت به تار ایران رسید.

تبلیغ بازرگانی

 

در شرایطی که تقریبا همه جوامع دنیا، با چنگ و دندان از هویت و میراث فرهنگی خود پاسداری می کنند، اما در نبود یک متولی دلسوز، شماری از آنها در کمین آثار هنری و تاریخی ایران نشسته اند وهردم شاهد دست درازی دیگری از سوی آنها هستیم. تازه ترین آنها ثبت تار شیرازی به نام کشور آذربایجان در یونسکو بود.
و چون مقامات ایران به ندرت و با دیرکرد واکنش نشان می دهند، و از جمله واکنش آنها  پس از ثبت مولوی به نام کشور ترکیه بود، این بار نیزهمچون «نوشدارو پس از مرگ سهراب»، احتمالأ واکنش دیر رس نشان خواهند داد چرا که یا برایشان اهمیتی ندارد و یا شاید از آن آگاهی نداشته باشند.
http://www.unesco.org/culture/ich/index.php?lg=fr&pg=00011&RL=00671
داریوش پیرنیاکان از نوازندگان این ساز و سخنگوی خانه موسیقی ایران در این باره به خبرگزاری ایسنا گفت : "درباره چگونگی رخ دادن این اتفاق با نماینده پیشین ایران در یونسکو تماس گرفتیم و او تأکید کرد که نماینده کنونی ایران در یونسکو، باید نسبت به این ثبت اعتراض می‌کرد."
داریوش پیرنیاکان می افزاید :" مقصر اصلی در رخ دادن این اشتباه تاریخی، نماینده ایران در یونسکو است که اطلاع نداده و با خانه موسیقی مشورت نکرده است. اعتراض خانه موسیقی در نامه‌ای به آگاهی وزیر ارشاد خواهد رسید و کمترین چشم‌پوشی درباره این اشتباه تاریخی، این است که این ساز باید سازی مشترک میان ایران و آذربایجان به ثبت برسد."
داریوش پیرنیاکان در ادامه می گوید : "نکته جالب در این زمینه آن است که وقتی با چند نفر از اعضای کمیسیون فرهنگی مجلس شورای اسلامی تماس گرفتیم تا واکنش مجلس را در این باره جویا شویم، با نا‌باوری دریافتیم که اعضای کمیسیون اصلا آگاهی از این موضوع ندارند. برخی از نمایندگان کمیسیون حتی نمی‌دانستند، «تار» چه چیزی است و برخی حتی گفتند که کمیسیون فرهنگی اهمیتی به موسیقی نمی‌دهد و موسیقی از اولویت‌های این کمیسیون نیست. "

این سهل انگاریها سبب شده که نه تنها عربستان سعودی و شماری از امیرنشینان خلیج فارس با صرف پول هنگفت بتوانند موزه وزین لوور را به بیراهه بشکانند و میراث فرهنگی ایران  را برای هویت دادن به خود، با دورزدن ها و پنهان کاری با مفهومی بی معنا در هم بیامیزند ، بلکه "موسسه جهان عربی" هم ، هر دو روز یکبار به بهانه های گوناگون به این میراث ناخنک می زند. آخرین آنها، نمایشگاه "هزارو یک شب" است که در آن صفحات شاهنامه بدون بردن نام کشوری که در آن هم این اشعار سروده و هم مینیاتور آن کشیده شده، در کنار مینیاتور ها و اشعار شاعران دیگر ایرانی بدون جغرافیا قرار می گیرد.
جالب این جاست که کپی بزرگ یک تابلوی بنام موزه لوور از فتحعلیشاه در میان این آثار به چشم می خورد که هیچ فیشی آن را همراهی نمی کند !!!
بهتر است آن مسئولینی که بر این باورند که تاریخ ایران و به ویژه دوران شاهنشاهی، که چه بخواهیم و چه نخواهیم، همه این تاریخ را در بر می گیرد، ارزش حفظ ندارد از ولادیمیر پوتین، رئیس جمهوری بحث برانگیز و دیکتاتور منش روسیه درس بگیرند که در آغاز کارهای مرمتی میدان سرخ مسکو چند روز پیش گفت که تندیس و آرامگاه لنین، به عنوان بخشی از تاریخ این کشور، در این میدان برجا خواهد ماند.
در عین حال نمی توان مسئولیت شهروندان ایرانی را هم نادیده گرفت که اکثرآ هیچ واکنشی به این تاراج ها نشان نمی دهند.
برای شناخت بیشتر تار آذربایجان، به مطلبی برخوردم که در سایت "فارابی" بدون نام نویسنده آن، چاپ شده بود. در بخشی از این مطلب می خوانیم :
"شکل دیگری از تار، در مناطق شمال غرب ایران و همچنین کشور آذربایجان به نام تار قفقازی وجود دارد. این ساز نیز بنا به پژوهش های ورتکفVertkov و دیگر صاحب نظران آذربایجانی، تا پیش از قرن 12 هجری (اواخر قرن 18 میلادی) در قفقاز دیده نشده است. در آن زمان یک نوازنده ماهر به نام صادق اوغلی به آن سه سیم واخوان افزود و کمی شکلش را تغییر داد. بدین ترتیب تار قفقازی اقتباسی از تار ایرانی و در اصل برگرفته از رباب است. در حال حاضر این ساز با کاسه ای کوچک تر از تار ایرانی، هشت سیم دارد و محل قرار گرفتن آن همانند عکس های نوازندگان تار دربار قاجار، بر روی سینه نوازنده است.
قدیمی ترین تار ایرانی که در جهان غرب شناسایی شده، به سال 1289 هجری خورشیدی در یک موزه انگلیسی و قدیمی ترین سند تارنوازی با شکل و شمایل امروزی نیز، نوشته ای از گوبینو Gobineau جهانگرد فرانسوی است که در سال 1235 خورشیدی، تارنوازی آقا علی اکبر فراهانی را در تهران از نزدیک دیده و او را یک هنرمند طراز اول جهانی توصیف کرده است. "
 http://www.farabisoft.com/Pages/FarabiSchool/InstrumentsDetails.aspx?lang=fa&PID=1&SID=10

عباس کیارستمی در موزه "لوور" : "من مستقل کار می کنم و به هیچ وجه دلم نمی خواهد زیر یک پرچم و یا عنوانی قرار گیرم".

همزمان با گشایس بخش بحث برانگیز "هنرهای اسلام" موزه لوور، این موزه از عباس کیا رستمی، کارگردان بنام ایرانی، از روز 14 اکتبر تا 21 دسامبر، شب یلدا، با پیش بینی برنامه های مفصلی پیرامون آثار وی و و کتابی که در مورد او توسط یوسف اسحاق پور، نوشته شده بود،  در پاریس بزرگداشت به عمل آورد.
در معرفی برنامه ای که به عباس کیا رستمی اختصاص داده شده  بود خواندیم که : "همواره بر تمایز تصاویر ایرانی در میان دیگر اثار هنر های اسلامی تکیه شده است. تمایزی که شاید در پدیداری سینمادر ایران در دربار ناصر الدین شاه در سالهای 1900 نقشی داشته باشد. از این رو از زمان نمایش فیلم های عباس کیا رستمی در غرب، شماری در زبان تصویری این  سینماگر و عکاس ایرانی، میراث سنتی را دیدند که آمیخته ای بود از عوامل زیبائی شناختی پارسی و عرفان صوفیان. در نتیجه در پاره ای از مینیاتور های ایرانی ریشه برخی از الگو های استفاده شده در فیلم های او، از جمله جاده های مارپیچ که تا بی نهایت ادامه می یابند، دیده می شوند. این جاده ها که منبع بی پایان الهام و هیجان هستند در بیشتر فیلم های او و از جمله فیلم  "جاده ها" حضور دارند. " 

09:41

گفتگو با عباس کیارستمی

این فیلم همراه با شماری دیگر  از فیلم های کوتاه عباس کیارستمی،فیلم های "پنج" و "شیرین"، هرکدام به دلایل خاص، به نمایش در آمدند. ژان کلود کریر، نویسنده و سناریو نویس بنام فرانسوی نیزاشعار او را در جلسه ای خواند.
به این مناسبت واین برنامه خاص که از یک سو فیلم هائی از این کارگردان را به نمایش می گذاشت که جنبه تجربی دارند و به گفته کیا رستمی در خور نمایش در موزه ها هستند و از سوی دیگر اشعار کیا رستمی است که چهره دیگری را از او نشان می دهد، از عباس کیا رستمی پرسیدم به چه علت این فیلم ها برگزیده شدند ؟ آیا به دلیل این که تجربی هستند و پیشرفت سینما را تضمین می کنند و یا درتائید موضعی است که او از چندی پیش برگزیده که بر مبنای آن آفریننده یک اثر یک نگرشی از یک چیز، شیئی یا زندگی ارائه می کند و تماشاگر به تکثیر آن می پردازد ؟
‏عباس کیا رستمی مسئولان موزه لوور را مسئول گزینش این آثار و حتا دعوت از او می داند و می افزاید : که خود را مستقل می داند ودر کارهای خود هیچ ویژگی خاص برای گنجانده شدن در مجموعه ای که نام هنر اسلامی برخود دارد نمی بیند. او می گوید به هیچ وجه دلش نمی خواهد زیر هیچ گونه پرچمی یا عنوانی قرار گیرد. 

سی و پنج سال از مرگ چارلی چاپلین، اسطوره سینمای کمدی-اجتماعی گذشت
 

روزسه‌شنبه، 25 دسامبر، برابر بود با سی‌وپنجمین سالروز درگذشت «چارلی چاپلین»، کارگردان، فیلم‌نامه‌نویس، آهنگساز  و بازیگر توانای سینمای جهان .
«سر چارلز اسپنسر چاپلین» معروف به «چارلی چاپلین»  که روز شانزدهم آوریل 1889 از والدینی هنرمند در لندن به‌دنیا‌آمد و روز 25 دسامبر 1977 در سن 88 سالگی در سوئیس درگذشت، یکی از تأثیر گذارترین کارگردانان و بازیگران آثار کمدی دوران« کلاسیک» سینمای آمریکا به شمار می‌آید.
چارلی چاپلین که  از خلاق‌ترین شخصیت‌های عصر فیلم‌های صامت بود  این توانایی را داشت که درد و رنج را در کنار عشق و انسانیت به تصویر بکشد .
او که هم‌زمان با بازیگری در فیلم‌هایش، کارگردانی، تهیه‌کنندگی و ساخت موسیقی آن‌ها را نیز برعهده داشت ، در سال 1912 در آمریکا ساکن شد و کار با کمپانی فیلم "کی استون" را آغاز نمود. بیش از پنج سال طول نکشید که موقعیت خویش را تثبت کرد . "چارلی چاپلین" طی این پنج سال بیش از 70 فیلم کوتاه و متوسط ساخت و در آنها بازی کرد. در این فیلم ها بود که شخصیت "شارلو"ی بی سرپناه وبخشنده را به وجود آورد. سبک خاص راه‌رفتن سنگین او سخت موردتوجه تماشاگران قرار گرفت و محبوبیت ویژه‌ای پیدا نمود
چاپلین در سال 1921 نخستین فیلم بلند خود "پسر بچه" را ساخت که همه را متأثر نمود. سپس به فاش سازی بی عدالتی های جامعه آمریکا در فیلم های صامت خود پرداخت و برای مدتی از ساختن فیلم های ناطق سر باز زد. حاصل کار این سالها از جمله "افکار عمومی" ( 1923) و "عصر جدید" (1936) ، بود.
علت این بود که چاپلین سینما را یک هنر پانتومیم می‌دانست و بر این باور بود که تماشاگر بازی را بیشتر از کلمات و دیالوگ‌ها درک می‌کند.
به دلیل شکوفایی دوران فیلم‌های ناطق در دهه 30، چاپلین سرانجام ناچار به ورودو به دنیای سینمای ناطق و دیالوگ دار شد و شاهکار معروف‌اش«دیکتاتور بزرگ»را  در سال 1940 ساخت که یکی از مهمترین و هوشمند ترین نقد های سینمائی از فاشیسم و دیکتاتوری به شمار می آید. او در سال 1952 آخرین شاهکار ش "روشنائی های شهر" را ساخت و سپس به دلیل این که تمایلات کمونیستی او "سیا" را نگران کرده بود، ناچار به به یک مهاجرت دیگر شد و به اروپا بازگشت.
در واقع در این سالها "مک کارتیسم" در آمریکا غوغا می کرد و نه تنها افکار "چارلی چاپلین" بلکه زندگی خصوصی اش هم مورد حمله همه جانبه قرار گرفته بود. سرانجام در روز 12 ژوئن سال 1947، "جان تی رانکین" از کنگره آمریکا خواست که چاپلین را از کشور بیرون کنند. . در ماه ژوئیه کمیسیون "فعالیت های ضد آمریکائی" او را احظار نمود. چارلی چاپلین هم تهدید کرد که با لباس "شارلو" و استفاده از همه دلقک بازیهای او در برابر این کمیسیون ظاهر خواهد شد. این جلسه بارها به تعویق افتاد و سپس لغو شد. در روز 2 اوت، فیلم "روشنی های شهر" پیش از نمایش آن در سینماها برای 200 نفرنمایش داده شد و چون قرار بود نخستین نمایش جهانی آن در روز 17 سپتامبر در لندن انجام گیرد، چارلی چاپلین همراه با خانواده اش، سوار بر کشتی "کوئین الیزابت" آمریکا را ترک کرد. دو روز بعد خبر رسید که ویزای بازگشت او لغو شده است. بدین ترتیب چارلی چاپلین در کشور زادگاهش ماندنی شد. اما یورش کمیسیون نامبرده پایان نیافت و این کمیسیون جلو پخش فیلم "روشنائی های شهر" را در آمریکا گرفت. 
چاپلین در اروپا وپیش از مرگ دو آخرین فیلم خود، «سلطانی در نیویورک» در سال 1957 و «کنتسی از هنگ‌کنگ» در سال 1967، را ساخت  که کارگردانی، نگارش فیلم‌نامه و تهیه‌کنندگی آن‌ها را برعهده داشت. در فیلم "سلطانی در نیویورک" او به همان "مک کارتیسمی"یورش برد که باعث مهاجرت وی از آمریکا شده بود. فیلم «کنتسی از هنگ‌کنگ» با بازی «مارلون براندو» و «سوفیا لورن»، آخرین حضور چاپلین در عرصه سینما بود.
چارلی چاپلین» ، بین سال‌های 1969 تا 1976، موسیقی فیلم‌های صامت‌اش را می‌ساخت و آن‌ها را دوباره عرضه می‌کرد. او روز چهارم مارس 1975 برای یک عمر خدمت هنری به جامعه انگلستان از سوی ملکه الیزابت دوم  لقب «سر» را دریافت کرد.
چارلی چاپلین طی چند دهه فعالیت سینمایی موفق به کسب جوایز متعددی از جمله  جایزه اسکار بهترین موسیقی برای فیلم «لایم‌لایت» در سال 1973 شد.
تکنیک‌های خاص فیلم‌سازی «چارلی چاپلین» که دو دنیای کمدی و درام را در هم می آمیخت تعیین بسیار مناسب زاویه دوربین، تمرین بسیار با هنرپیشگان و وسواس بسیار زیاد او در بازی گیری از هنرپیشگان که باعث می شد این کارگردان مدت طولانی‌تری را وقف ساختن فیلم‌هایش کند، استفاده گسترده از دکور و اشیائی که از نقش اصلی شان دور شده بودند، به ساختن جو خاص فیلم های او کمک می کردند. به عنوان مثل یک وردنه تبدیل می شد به یک پا و یا یک ملاقه به یک گیتار هاوائی .
چارلی چاپلین می توانست یک شیئی معمولی را تبدیل به یک مخاطب مهم کند و فیلم خود را پیرامون آن بسازد.
اما آنچه با آنها جان می بخشید طبیعت فیلم و هدفش بود چرا که چارلی چاپلین همواره از کوچکتر ها دفاع می کرد، دیکتاتور ها را دلقک می دانست، و بسیاری را همچون "مبارک" نمایش های رو حوضی ایرانی ، بی پروا به باد تمسخر می گرفت.
به عنوان مثال در فیلم "زائر" او در نقش یک زندانی فراری ظاهر می شود که به یک شهر کوچک در جنوب آمریکا می رسد. او در این شهر خود را کشیش معرفی می کند وسپس از کلیسا یک قمار خانه می سازد و یک ارکستر جاز را هم در آن بر پا می کند. او در این فیلم خشکه مقدسی اهالی شهرو کور ذهنی آنان را هدف قرار می دهد. به هررو وقتی همه سر از کار او در می آورند ، "شریف" (رئیس پلیس) شهر او را برای اخراجش از خاک آمریکا به مرز مکزیک می برد و از او می خواهد دسته گلی بچیند. اما خود در می رود. "شارلو" می فهمد ماجرا چه بوده است. اما در خاک مکزیک انقلابی هم از او با گلوله استقبال می شود. او ناچار است بین مرگ ویا زندان یکی را برگزیند. بتابراین تر جیح می دهد هیچکدام را بر نگزیند و روی خط مرزی راه برود... نمایش این فیلم طبیعتأ ماجرا برانگیز شد و انجمن های مسیحی دو آتشه، راست افراطی و "کوکلوس کلان" ها خواستار ممنوعیت آن شدند. اما چاپلین با طنز گزنده خود تند روهای مسیحی را قلقلک داده بود.
در میان کارنامه فیلم‌های چارلی چاپلین می‌توان از آثاری فراموش نشدنی چون  «ولگرد»،‌«شغل»، «بانک»، «مامور آتش‌نشانی»، «خیابان آرام»، «زندگی سگی»، «دوش‌فنگ»، «پسربچه»، «زائر»، «زن پاریسی»، «جویندگان طلا»، «سیرک»، «روشنایی‌های شهر»، «عصر جدید»، «دیکتاتور بزرگ»، «موسیو وردو»، «لایم‌لایت»، «سلطانی در نیویورک»، «کنتسی از هنگ‌کنگ»، «خانه‌به‌دوش»، «پروفسور» و «طبقه مرفه» نام برد.
گفتنی است که دولت سویس تصمیم گرفت خانه "چارلی چاپلین"، "مانوآر دو بان" را برای جاودانی ساختن او، تبدیل به موزه "چارلی چاپلین " کند. این موزه که بیش از 3000 متر مساحت خواهد داشت و همه دارائی ها و تجربیات سینمائی او را به تماشا خواهد گذاشت، در سال 2014 درهای خود را به روی عموم خواهد گشود.

بزرگداشت از خانواده مخملباف در هند

نخستین دوره جشنواره کوچین در هند مشعل تولد خود را به دست خانواده مخملباف روشن کرد. 

فیلم های قندهار، سلام سینما، نون و گلدون، باغبان، اسب دو پا، روزی که زن شدم، سگ های ولگرد، بودا از شرم فرو ریخت و سمیرا چگونه تخته سیاه را ساخت از خانواده مخملباف در این جشنواره به نمایش در آمد. 
هم چنین در حاشیه جشنواره کلاس های آموزشی سینما توسط میثم و محسن مخملباف برگذار شد.

آکادمی اسکار نامزدهای بهترين فيلم خارجی را اعلام کرد
 

نه نامزد نخستین جايزه اسکار بهترين فيلم خارجی از ميان 71 اثر معرفی شده از کشورهای مختلف، توسط کميته فيلم خارجی آکادمی اسکاربرگزیده شدند که در روزهای چهارم تا ششم ژانويه پنج نامزد نهايی را از ميان اين ۹ فيلم اعلام خواهد کرد.
در میان این فیلم ها، «عشق» از اتريش ساخته «ميشال هانکه» ، که در جشنواره کن جايزه نخل طلا را گرفت و ماه گذشته در جوايز آکادمی اروپا موفق به کسب جايزه بهترين فيلم، کارگردانی، بازيگر مرد و زن شد دیده می شود.

فیلم های دیگر عبارتند از "ماجراهی پادشاه» ساخته «نيکولای آرسل» از دانمارک، «آنسوی تپه‌ها» ساخته «کريستين مونگيو» از رومانی (برنده‌بهترين فيلمنامه از جشنواره‌کن)، فيلم «نه» از پرو ساخته «پابلو لارين» (برنده‌جايزه هنر سينما از جشنواره کن)، «نجس ها » ساخته مشترک «اليور ناکاش» و «اريک تو له دانو»، «خواهر» ساخته «ارسولا مير» از سوييس (برنده‌خرس نقره‌ای جشنواره برلين)، «جنگ جادوگران» ساخته «کيم نگوين» از کانادا (برنده خرس نقره‌ای جشنواره برلين)، «عمق» ساخته «بالتازار کورماکور» از ايسلند و همچنين «کن تيکی» از نروژ به کارگردانی «يواکيم رونينگ» .
گفتنی است که دو فیلم برنده فستیوالهای برلن و ونیز، «باربارا» ساخته‌«کريستين پتزولد»، برنده خرس نقره‌ای برای بهترين کارگردانی در برلن و «پيه‌تا» ساخته «کيم کی دوک» از کره‌جنوبی که شیر طلای فستیوال ونيز را ربود، از این فهرست حذف شدند.

برنده  بهترين فيلم خارجی در مراسم اهدای جوايز اسکار هشتاد و پنجمین دور از اهدای این جوایز در  روز 24 فوريه 2013 معرفی خواهد شد.

"این یک فیلم نیست"، در فهرست نامزدهای جایزه بهتری اسکار فیلم مستند
خبر رسید که "این یک فیلم نیست"، اثر مشترک جعفر پناهی و همکارش مجتبی میرطهماسب در سال  1389،  در فهرست نامزدهای جایزه اسکار بهترین فیلم مستند سال 2013  قرار گرفته است.
 این فیلم نخستین بار در سال 1390 در جشنواره کن فرانسه در حالی به نمایش درآمد که جعفر پناهی در انتظار حکم دادگاه تجدید نظر در پی تقاضای فرجام برای حکمی به سر می برد  که او را به 6 سال حبس تعزیری،  20 سال محرومیت از ساختن فیلم، نوشتن فیلم‌نامه، مسافرت به خارج از کشور و مصاحبه با رسانه‌های داخلی و خارجی محروم می کرد.
مقام‌های ایرانی به خروج فیلم از ایران و نمایش آن در خارج اعتراض کردند و طبیعتأ وزارت ارشاد ایران برای "این یک فیلم نیست" جواز نمایش صادر نکرد.
این فیلم مستند گزارشی است از یک روز زندگی کارگردانی که در انتظار صدور حکمش به سر می برد و از سناریوئی که برای یک فیلم تازه در سر دارد صحبت می کند.
جعفر پناهی در برابر دوربین مجتبی میرتهماسب به تعریف دو صحنه از فیلمنامه می پردازد و سپس دلچرکین از این وضعیت می گوید فیلمی که بتوان تنها آن را تعریف دیگر فیلم نیست.
جعفر پناهی در دهم اسفند 1388 سال به همراه شماری از دوستان و بستگان خود از جمله همسر و دخترش، به اتهام ساختن فیلمی درباره اعتراضات مردمی پس از انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری ایران، در منزل خود در تهران بازداشت شد. او پس 88 روز زندان، سرانجام در پی اعتصاب غذا و موج اعتراض جهانی به دستگیری‌اش، به طور موقت آزاد گردید.
جعفر پناهی همراه با نسرین ستوده، چند روز پیش جایزه حقوق بشر "ساخاروف" را از پارلمان اروپا دریافت داشتند.
جایزه حقوق بشر اتحادیه اروپا به نام دانشمند روسی "آندره ی ساخاروف" همه ساله به کسانی داده می‌شود که در دفاع از حق آزادی بیان و حقوق بشر فعالیت کرده و قربانی ندای اعتراضی  خود شده‌اند.

تصمیم دولت فرانسه به کاهش مالیات برای تهیه فیلم در خاک فرانسه
 

یکی از هدیه های کریسمس به تهیه کنندگان فرانسوی و یا خارجی فیلم در فرانسه این بود که پارلمان این کشور تصمیم گرفت 20% از سقف مالیات بر بودجه تهیه یک فیلم، به منظور جلوگیری از فیلمبرداری فیلم های فرانسوی در کشورهای دیگر بکاهد و تهیه کنندگان خارجی را هم تشویق به فیملبرداری در خاک فرانسه بکند..
بدین ترتیب مالیات برگردانده شده به تولید کنندگان از 1 به 4 میلیون یورو و برای خارجی ها از 4 به 10 میلیون یورو افزایش می یابد.
فدراسیون صنایع سینما، سمعی و بصری و مالتی مدیا با ابراز خشنودی ازاین تصمیم گفت که بدین ترتیب از فیلمبرداری فیلم های فرانسوی در خارج از این کشور جلوگیری به عمل می آید چرا که در سال 2012، 40% فیلم های فرانسوی و 70% فیلم هایی با بودجه ای فراتر از 10 میلیون یورو، در خارج از این کشور فیلمبرداری شده اند. آین فدراسیون همچنین بر این باور است که چنین تصمیمی شماری از تولیدات بین المللی را هم به فرانسه خواهد کشاند.
فرانسه تاامروز محل فیلمبرداری 3% از تولیدات بین المللی بوده است . در حالی که شماری دیگر از کشورهای اروپائی به دلیل کاهش این مالیات موفق تر بوده اند.
بنا بر برآورد اقتصاد دانان، هر یک یورو کاهش مالیات فیلمسازی 7 یورو به اقتصاد فرانسه تزریق خواهد کرد. از سوی دیگر چنین کاری می تواند به کاهش بیکاری و نیز سلامت اقتصادی استودیوهای موجود از جمله "شهرک سینما" که به تازگی توسط "لوک بسون"، کارگردان و تولید کننده فرانسوی به وجود آمده کمک نماید.
در همین حال افزایش مالیات از فروش بلیط در سالن های سینما از 7 به 10%، سرو صدای دست اندرکاران شماری از نهادهای حرفه ی سینما را درآورد که می گویند سینما تنها زمینه فرهنگی است که از مالیات 5% کنار می ماند.

"سیکستو دیاز رودریگز"، خواننده ای که در کشوری دیگر به معروفیت رسید
 

سیکستو دیاز رودریگز، که در خانواده ای پر بچه و مکزیکی در شهر "دیترویت" میشیگان آمریکا در سال 1942 به دنیا آمد و همانگونه که از نام کوچکش بر می آید، ششمین فرزند خانواده بود، در آغاز تحت تآثیر پدرش که موسیقی "بلوز" سیاهپوستان را اجرا می کرد به موسیقی علاقمند شد.
او در جوانی به جنبش "هیپی"ها پیوست و اولین صفحه سینگل خود را به نام "من در خواهم رفت" را در سال 1967 ضبط کرد و سپس در سال 1969 ، صفحه دیگری با شرکت صفحه پرکنی "ساسکس" به نام "کلد فکت" پر کرد که هیچکدام از این صفحه ها خریداری پیدا ننمود. آلبوم دیگری به نام "بازگشت از واقعیت" در سال 1972 هم به همان سرنوشت دچار شد.
اما جالب این جاست که بدون اینکه خود بداند، "کلد فکت" در سال 1974 در آفریقای جنوبی، استرالیا و زلاند نو به شهرتی بزرگ دست یافت و "سیکستو رودریگز" در آنجا تبدیل به خواننده ای در حد الویس پریسلی شد. سیاهپوستان آفریقای جنوبی که در کلام این صفحه گونه ای فراخوان به سرکشی می دیدند از آن، بدون این که از رادیو پخش شود، یک آلبوم طلائی ساختند. گفتنی است که یک شرکت صفحه پرکنی استرالیائی که حقوق این آلبوم را به بهای ناچیز از شرکت ورشکسته "ساسکس" خریده بود، پول زیادی به دست آورد.
پس از فهمیدن این که تا چه حد صفحه هایش در استرالیا موفق است، "سیکستو رودریگز" دو دوره کنسرت در این کشور در سالهای 1979 و 1981 اجراکرد که در عین حال هدفش این بود که به شایعه مرگش، که به دلیل یک غیبت 8 ساله پخش شده بود، نیز پایان دهد.
اما "سیکستو رودریگز" بار دیگر پس از این دو کنسرت ناپدید شد تا تحصیلات خود را در رشته فلسفه به پایان برساند.
 با گسترش اینترنت، بار دیگر به کمک یک علاقمند، نام "سیکستو رودریگز" مطرح شد و در سال 2008 آلبوم "کلد فکت"و سال پس از آن "بازگشت از واقعیت" دوباره به چاپ رسید.
این باعث شد که او بار دیگر به دادن کنسرت بپردازد و برای اولین بار در فستیوال های اروپائی شرکت کند.
می بینیم که با اینترنت هیچ چیز پنهان نمی ماند و فراموش نمی شود و "سیکستو رودریگز" هم نمونه خوبی است که توانسته در 70 سالگی صفحاتی را بفروشد که در سال تولیدشان شاید تنها شش نسخه از آنها به فروش رسیده بود..
 

 

 

دریافت رایگان خبرنامهبا خبر-پیامک های ما اخبار را بصورت زنده دریافت کنید

اخبار جهان را با بارگیری اَپ ار.اف.ای دنبال کنید

بخش‌های دیگر را ببینید
  • 08:45
  • 08:53
  • 09:56
  • 15:40
  • 09:08
این صفحه یافته نشد

صفحۀ مورد توجۀ شما یافته نشد.