یادبود و بزرگداشت هفتادمین سالگرد آزادی پاریس، در روز دوشنبه ٢۵ اوت، توسط شهرداری پاریس در میدان روبروی این شهرداری ارائه خواهد شد و پس از آن یک برنامه رقص (بال) مردمی برای همه اهالی پاریس پیشبینی شده است.
به این مناسبت صدای "ژنرال دوگل"، رئیس دولت موقت را به هنگام آزادی پاریس می شنویم که گفت «به پاریس توهین شده، پاریس درهم شکسته، پاریس شکنجه شده، اما امروز آزادشده. پاریس خود آزادیش را به دست آورد. پاریس توسط مردمش وبه کمک ارتش فرانسه آزاد شد...»
ژنرال دوگلی که می خواست نیروهای فرانسوی پیش از نیروهای آمریکائی به پاریس برسند و این شهر را آزاد کنند، به دشورای این خواست خود را به آمریکائیان تحمیل کرد؛ چون آمریکائیان از او، سه ماه پیش از این آزادی اجازه حضور در خاک کشورش را گرفته بودند و دوگل پنهانی روز پیش از آزادی، از الجزیره به فرانسه آمد. او از این می ترسید که آمریکائیان طرح به دست گرفتن اداره فرانسه که طرح "دولت نظامی متفق سرزمینهای اشغالی" نام داشت را پیاده کنند. بدین منظور حتا اسکناس هائی برای جایگزینی پول ملی فرانسه چاپ شده بود.
ژنرال دوگل، همراه با دولت موقتی که در الجزیره تشکیل شد و نیز یکی از واحدهای ارتش فرانسه، در پاریس حضور یافت تا نشان دهد که فرانسه یک دولت و یک ارتش دارد و مال فرانسویان است. این در حالی بود که جنگ هنوز در بخشهای مختلف فرانسه ادامه داشت و حدود یکسال طول کشید تا کاملأ به پایان برسد.
به مناسبت هفتادمین سالگرد آزادی پاریس که پس از زد وخوردهای همه سویه و خونین بین روزهای 19 و 26 اوت 1944، با دلاوری و جانفشانی مردم پاریس، رسیدن نیروهای فرانسوی و متفقین به این شهر و نیز تسلیم شدن فرمانده آلمانی ارتش نازی در پاریس ممکن شد، مراسم بسیاری در پاریس پیش بینی شده است؛ از جمله آنها برنامه بسیار زیبای نور و صدا است که در روز دوشنبه 25 اوت، توسط شهرداری پاریس در میدان روبروی این شهرداری ارائه خواهد شد و پس از آن محوطه برای یک برنامه رقص (بال) مردمی برای همه اهالی پاریس آماده می شود.
برنامه در ساعت 19:30 دقیقه با سخنرانی "فرانسوآ هولاند"- رئیس جمهوری و خانم "آن هیدالگو"- شهردار پاریس، آغاز می گردد. سپس در ساعت 21:30 برنامه نور و صدا، مراحل مختلف و مهم جنگ دوم جهانی و روزهائی که به آزاد شدن پاریس انجامید را به تصویر می کشد.
برای تهیه این نمایش که به کمک تکنیکهای خاص، جو آن زمان را در 360 درجه بهوجود می آورد، 200 تکنیسین و 160 هنرمند به مدت شش ماه کار کرده اند.
چهار روز مونتاژ، 12 دوربین و 32 ویدئو-پروژکتور، برای به سرانجام رساندن آن به کار گرفته می شود.
این برنامه ویژه از شبکه 3 تلویزیون فرانسه هم پخش خواهد شد.
برای مراسم رقص از ترانه های قدیمی آن دوران استفاده خواهد شد و ترانههائی چون "فلور دو پاری" و یا "از عشق ما چه چیزی باقی مانده"، اجرا خواهند شد.
عکسهای آنچه طی یکی هفته شورش ماه اوت 1944 گذشت، در نمایشگاه بسیار جالب و رایگانی که توسط شهرداری پاریس بر پا شده تا روز 30 سپتامبر ادامه خواهد داشت، دیده می شوند.
شاید بد نباشد کمی به عقب برگردیم و به کوتاهی به شورش هائی اشاره کنیم که حتا پیش تراز روز 19 اوت، روز قیام پرطنین و خونین مردم پاریس آغاز شده بود اما در شب 24 اوت شدت بیشتری یافت و به شمار کشته شدگان نیز افزوده شد، تا این که گردان ژنرال "لوکلر"، در روز 25 اوت به دروازه های پاریس رسید و پاریس در روز 26 اوت آزاد گردید.
به هررو، روزنامه ها در روز 24 اوت به آزادی در پاریس چاپ شدند در حالی که این روزنامه ها مخفیانه پخش میشدند و بارها سربازان نازی وقتی یک دوچرخه سوار حامل روزنامه را دستگیر می کردند بلافاصله او رابه شلیک گلوله میبستند.
گفتنی است که ساختمان "خبرگزاری فرانسه" که به شکل های گوناگون پیش از این تاریخ و به نام "اداره خبر فرانسه" وجود داشت، نخستین بنائی بود که آزاد شد و این خبرگزاری نخستین خبر خود را در روز 20 اوت 1944، مخابره کرد و نام "آژانس فرانس پرس" را به خود گرفت.
یکی از مشکلات آن روزها، رساندن آذوقه به اهالی پاریس بود و مقاومت کنندگان یا می بایستی از انبارهای آلمانها آذوغه بدزدند و یا از راههای دشوار دیگر، خوراک به دست آورند.
البته همه اهالی پاریس عضو نهضت مقاومت نبودند و شماری هنوز رژیم "ویشی" را مشروع می دانستند. شماری از عکس های آن زمان نشان می دهد که چگونه پاره ای از پاریسیها در حومه این شهر با استفاده از هوای خوب، درساحل رودخانه ماهیگیری می کردند و از غوغای شهر در آنها خبری نیست.
گرچه آزادی پاریس را باید به مقداری زیاد مدیون جان فشانی و دلیری شماری از اهالی این شهر بدانیم، اما سرپیچی ژنرال "فون شولتیتس"- فرمانده نیروهای آلمان برای پاریس و حومه آن، از دستوری که از هیتلر برای ویرانی پایتخت فرانسه دریافت کرده بود، این شهر را از ناپدید شدن نجات داد.
البته ژنرال "فون شولتیتس" هنردوست بود وبارها از دستور ویران کردن پاریس سر باز زده بود، اما علت سرپیچی او از آخرین دستور هیتلر بدین دلیل بود که او می دانست ناقوس پایان حکومت هیتلر زده شده و او می بایست آینده خود و خانوادهاش را تضمین کند. چون "فون شولتیتس" همان کسی است که پیش تر و بدون وسواس شهر "سباستوپل" و مرکز شهر "روتردام" را تبدیل به ویرانه کرده بود. این ژنرال حتا چند روز پیش از تسلیمش در روز 25 اوت، در روز 16 اوت دستور تیرباران 36 جوان را در " بوآ دوُ بو لوُنی" در کنار پاریس صادر کرده بود.
یکی دیگر از داستان سازی های آن زمان به شخصیت "رائول نوردینگ"- سر کنسول سوئد، مربوط می شود که تمام نفوذ خود را به کار برد تا این نظامی آلمانی را از ویران کردن پاریس منصرف سازد. این مطلب در فیلم "دیپلماسی" ساخته "فولکراشلوندورف" و پیش از آن درفیلم "آیا پاریس می سوزد" ساخته "رنه کله مان" دیده می شد.
اما سایت اینترنتی "کوچه 89" که برملا کننده ماجراهای داغ مالی، سیاسی، اشخاص پرنفوذ سیاسی و اجتماعی است، در مطلبی این افسانه را می شکند و می نویسد که "رائول نوردینگ" منافع خود و کشورش را حفظ می کرده که موضعی ظاهرأ بیطرف در جنگ داشت، اما صنایع خود از جمله آهن منطقه "کیرونا"، "بربرینگ ها" و توپ های "بوفورز" را در ازای پول زیاد در اختیار آلمان نازی می گذاشت؛ به ویژه این که "نوردینگ" هرگز از دوست یهودی سوئدیاش که درزندانهای نازی ها می پوسید و چند صاحبصنعت یهودی سوئدی دیگر هم، هیچ گاه دفاعی نکرد و از روابط خود با سردمداران ارتش نازی و رژیم فرانسوی دست نشانده آنها، استفاده ننمود.
یک مطلب دیگر که بسیار توسط تاریخ نویسان مورد بحث قرار می گیرد، مسئله یورش و انتقام گیری های شخصی از همکاران فرانسوی رژیم نازی و تراشیدن موهای زنانی بود که که معشوقه سربازان آلمانی بودند.
گرچه عکس های برجا مانده، تکان دهنده هستند و از خشونت بسیار سخن می گویند اما برخی از پژوهش گران شمار آنها را بالا نمی دانند و می گویند دستورهای صادر شده توسط سرفرماندهی نظامی و دولت گذار بسیار روشن و محکم بوده اند اما برخی دیگر، از موارد متعدد تسویه حسابهای شخصی سخن می گویند.
سفری به کودکی با "کفش های قرمز من"
"سارا رستگار"- کارگردان جوان ایرانی ساکن فرانسه، از سال 2005 که نخستین فیلمش "دوست" را از زندگی یک چوپان در ایران ساخت و شماری جایزه معتبر را نیز ربود، دو فیلم مستند دیگر یکی "7زن" در سال 2008 و آخرین فیلمش "کفش های قرمز من" را در سال 2013 ساخته که آنها نیز توجه شماری را جلب کرده و جوایزی را نیز در فستیوال ها ربوده اند.
"کفش های قرمز من"، در ماه ژوئیه، از جمله در فستیوال غیرمسابقه ای شهر "لاروشل" به نمایش در آمد. این فیلم از چند نظر جالب است: یک این که برگی از زندگی خانوادگی سارا رستگار، کنشگری پدر و مادرش، بهائی را که برای تعهد خود پرداختند و فشارهائی را که تحمل کردند به تصویر می کشد، دیگر این که از ورای این زندگی و سرنوشت، مسائل سیاسی ایران را طی سالهای گذشته یادآوری می کند و سرانجام این که به غیرایرانیان نشان می دهد که همه مردم ایران یکدست نیستند و گوناگونی فرهنگی و اجتماعی در آن بسیار وجود دارد.
فیلم مخلوطی است از لحظات مختلف زندگی کارگردان، یعنی فیلم های دوران کودکی، دوران نوجوانی و سپس گفتگو با پدر و مادر و خانواده. در این فیلم همچنین پی می بریم که سارا رستگار بیشتر بخت این را داشته که موزیسین بشود تا فیلمساز.
به مناسبت همین نمایش به گفتگو با او نشستم و در آغاز از وی پرسیدم آیا می خواسته با ساختن این فیلم از پدر و مادرش قدردانی وستایش کند؟
گفتگو با سارا رستگار
سفر با "اوریانت اکسپرس" در پاریس
کسانی که در ماههای ژوئیه و اوت به تعطیلات نرفتند ویا توریستهائی که شمارشان در نخستین شهر توریستی جهان بالاست، توانستند و خواهند توانست تاروز 31 اوت سری به درون واگنهائی از قطار افسانه ای "اوریانت اکسپرس" بزنند که 130 سال پیش اروپا را به استانبول و سپس به بصره در عراق و "اسوان" در مصر، وصل کرد.
این نمایشگاه که "یکی بود یکی نبود، روزی یک اوریانت اکسپرس بود" نام دارد و بخش ترنهای آن در محوطه بیرونی "انستیتوی جهان عربی و بخش دیگرش در نمایشگاهی در درون ساختمان آن جریان دارد، از خلاقیت یک بلژیکی به نام "ژرژ ناگل ماکر" حکایت میکند که این قطار افسانه ای را به راه انداخت.
ژرژ ناگل ماکر، درسفری به آمریکا، در این کشور با قطارهائی سفر کرد که کوپههای خواب داشتند که توسط صاحب صنعتی به نام "جرج پولمن" ابداع شده بود.
پس از بازگشت، "ژرژ ناگل ماکر" در سال 1874، توافق حرکت قطاری دارای واگن های خواب را به دست آورد و سپس شرکت بین المللی قطار تختخوابدار را برپا نهاد؛ این شرکت سپس نام خود را به "کمپانی بین المللی واگنهای خواب و اکسپرسهای بزرگ اروپائی" تغییر داد.
دو سال بعد، نخستین نمونههای این قطار در خط میان شهرهای وین- پایتخت اتریش و اوستراوا- درجمهوری چک، به حرکت در آمدند.
در روز 10 اکتبر 1882، "ژرژ ناگل ماکر"، نخستین قطار لوکس و شیک را به راه انداخت که سریع السیر هم نامیده میشد. این قطار که در خط بین پاریس و وین آغاز به کار کرد، مسافت 1350 کیلومتری را در 27 ساعت و53 دقیقه میپیمود.
نخستین سفر به استانبول در سال 1883 و باحضور 100 خبرنگار انجام گرفت. در واقع ژرژ ناگل ماکر"، بنیاگزار سفرهائی است که امروزه بسیاری از برگزار کنندگان نمایشگاهها و یارویدادهای خاص، برای روزنامهنگاران و خبرنگاران در نظر می گیرند.
به هر رو، نخستین سفر مستقیم میان پاریس و استانبول در سال 1889 انجام گرفت؛ در این سفر "اوریانت اکسپرس" که 5 واگن داشت، مسافت 3050 کیلومتری را در 81 ساعت و سی دقیقه پیمود که پیشرفت بزرگی در صرفهجوئی در زمان بود.
اما سفر در قطاری که "ژرژ ناگل ماکر"، برای آن سرویس بار، رستوران، توالت و دوش برپا نهاده بود تا از توقفهای پرشمار بکاهد، نمی توانست با صرفه جوئی انجام گیرد و طبیعتأ افراد پولدار و سرشناس آن زمان را به خود میکشاند؛ از همین روست که کسانی چون "ماتا هاری"- رقصنده بنام آن زمان که اطلاعات را از زیر زبان شخصیت های فرانسوی میکشید و به آلمانها می داد، "آگاتا کریستی"- رمان نویس بنام انگلیسی، تزار روسیه، مظفر الدین شاه، لاورنس عربی و شماری دیگر، از مشتریان این قطار بودند.
رخداد دو جنگ جهانی در سرنوشت این قطار بی تأثیر نبود و گاه سبب توقف و گاه کوتاه شدن مسیر و یا تغییر آن میشد.
با گذشت زمان، "واگن-رستوران"ها برداشته شدند و مسافران رو به کاستن گذاشت.
با این حال در سال 1971 با تصمیم محمد رضا شاه پهلوی، " اوریانت اکسپرس مستقیم "، استانبول را به تهران وصل کرد؛ این قطار که "واگن لو اکسپرس" نام داشت، بعدها نامش به "ترانس آسیا اکسپرس" تغییر کرد.
در سال 1976، یک شرکت سویسی بهره برداری از این قطار را با استفاده از تزئینات لوکس گذشته آن، زیر نام "نوستالژی اوریانت اکسپرس" به دست گرفت و موفقیتهائی را هم به دست آورد.
اما درسال 1990 بود که این قطار طولانی ترین مسیر خود را تجربه کرد. بدین معنا که زیر نام "اوریانت اکسپرس خاور دور"، پاریس را با گذشتن از مسکو و سیبری، به توکیو وصل کرد؛ البته در بخشی از این سفر، قطار می بایست بر روی کشتی، به یوکوهاما سفر کند.
این طرح بلند پروازانه، مسائل مالی بسیاری به وجود آورد و قطار افسانه ای ناچار شد کار خود را به اروپا محدود کند و تنها به استانبول و آتن پایان پذیرد.
باز هم اختلافات سیاسی باعث جدا شدن شرکت های سهام دار و تغییر مسیرها شدند و سپس در روز 20 مه سال 1977، قطار استانبول و آتن آخرین سفر خود را از پاریس انجام داد و سپس در پایان همان سال 5 واگن-خواب آن به موناکو فروخته شد.
اما باز هم "اوریانت اکسپرس" زیر نامها و توسط شرکای گوناگون، مسیرهایی از جمله بوخارست دوران چائوشسکو و بوداپست را پیمود. جنگهای بالکان، جنگ یوگسلاوی و فرو پاشی دیوار برلن، بار دیگر مهمیزی به آن زد.
در سال 2009، شرکت "واگنهای خواب" متعلق به گروه فرانسوی "آکور"، هفت واگن قدیمی را تعمیر و بازسازی نمود و کار آن را به عنوان قطاری برای صرف شام و سفر ادامه داد که مسیر و توقفهایش را شرکت ها و یا اشخاص تعیین می کردند.
در سال 2011، شرکت ملی راه آهن فرانسه آن را از "آکور" خرید و خط "اوریانت اکسپرس" بین پاریس و وین با توقفی در مونیخ بر قرار گردید ودر صد و بیست و پنجمین سالگرد آن، در روز اول ژوئن 2014، به استانبول هم کشیده شد.
شرکت های دیگر هم خطوطی با نام های مختلف برقرار کردند؛ از جمله خط میان پاریس و مسکو است که توسط "مسکو اکسپرس" ایجاد شده و قطار لوکس "ونیز- سیمپلون- اوراینت اکسپرس" هم یک یا دو بار در هفته چند مسیر گذشته را میپیماید که سفر آن به ونیز ربطی به قطارهای شب پر از ساس و کوپههای غیرقابل استفاده شرکت "تللو" ندارد که علیرغم چنین بی توجهی همواره پر از مسافرانی است که به ونیز می روند .
گفتنی است که "تللو" یکشبه مسافران را به ونیز می رساند، اما قطار لوکس "ونیز- سیمپلون- اوراینت اکسپرس" این مسیر را طی دو روز و یک شب طی می کند و بلیط آن حدود 2020 یورو است!!
باز گردیم به نمایشگاه "انستیتوی جهان عربی". برای بازدید از درون واگن های "اوریانت اکسپرس"، بازدیدکنندگان باید جای خود را رزرو کنند چون گروه های 20 نفره وارد قطار می شوند و بازدید 10 دقیقه طول می کشد.
انتظار در صف طولانی بیرون ارزشش را دارد چون نه تنها سالن پذیرائی آن به حالتی تنظیم شده که بیننده تصور میکند مسافران برای لحظه ای از جای خود دور شده اند، در کوپه ها نیز آثار مسافرانش را می بیند.
در یکی از کوپه ها هم جسدی قرار داده شده که ملافه ای رویش کشیده شده و پای تختش خون دیده می شود. این جسد با الهام از رمان "جنایت در اوریانت اکسپرس" نوشته "آگاتا کریستی" تزئین شده که به کرات از این قطار برای دیدن شوهرش در عراق استفاده می کرد و حتا ماه عسل خود را در آن با وی آغاز کرده است.
در کنار آن هم سالنی را می بینیم که "هرکول پوآرو"- کار آگاه بنام، همه هشت مظنون را گرد آورد و قاتل را شناسائی کرد.
در واقع "آگاتا کریستی" از شایعه ای الهام گرفت که بر مبنای آن قطار "اوریانت اکسپرس" در ژانویه 1929، در یک توفان برف، گیر می کند و مسافران آن ناچار می شوند برای سیر کردن شکم خود گرگ شکار کنند و بخورند. البته این درست است که قطار "اوریانت اکسپرس" در سال 1929 در برف گیر کرد و پنج روز تأخیر داشت، اما هیچ کس خبری از یک قتل در آن نشنید !!!
نقش این قطار که یک نمونه اش دکور فیلم های سینمائی بوده را هم نباید فراموش کرد؛ از جمله آنها "بوسه هائی از روسیه" است که یکی از بخش های فیلم های "جیمز باند" را تشکیل می دهد. فیلم بر گرفته از رمان "جنایت در اوریانت اکسپرس" ساخته "سیدنی لومت" را هم نباید فراموش کرد.
نکته دیگر، این که آفیش این نمایشگاه که توسط "ملیکا فاور" کشیده شده، بسیار کارهای چندی پیش "مرجان ساتراپی" را که برای صد و پنجاهمین سالگرد فروشگاه بزرگ "بون مارشه" انجام داده بود، به یاد می آورد.
به هر رو، در برابر موفقیت این نمایشگاه، سازمان دهندگان تصمیم گرفته اند که در شبهای 22 و 23 اوت، درهای این نمایشگاه را تا ساعت 5 بامداد باز نگهدارند.
دریافت رایگان خبرنامهبا خبر-پیامک های ما اخبار را بصورت زنده دریافت کنید
آبونه شوید