دسترسی به محتوای اصلی
راهِ ابریشم

گالری راه ابریشم در "پاریس عکس" و "ژان کلود کریر" برنده اسکار افتخاری در برنامه راه ابریشم

نتشر شده در:

از سال ١٩٨٩ به این سو، در ماه نوامبر، پاریس با ریتم عکس وعکاسی گام برمی‌دارد و از این رو دیوارهای گالری‌های مختلف با عکس‌های گرفته شده توسط عکاسان بنام و یا بااستعداد و کمتر‌ شناخته‌ شده جهان آزین می گردد.

تبلیغ بازرگانی

زیر گنبد بلند وشیشه‌ای "گران پاله" هم بدین مناسبت رویداد "پاریس- عکس" از روز 13 تا 16 نوامبر برگزار می شود که طی آن علاقمندان به عکس و شماری از افراد سرشناس در میان غرفه های این سالن بزرگ می چرخند و در یک محل واحد با 169 گالری و ناشر از 35 کشور آشنا می شوند؛ گالری‌هائی که از سراسر جهان می آیند و حدود 500 اثر از عکاسان مختلف را ارائه می کنند.

در کنار عکس‌ها، اگر کسی سر خود را بلند کند می‌تواند چهره های آشنای دنیای هنر، تلویزیون و خبر سازان، از جمله "اریک کانتونا" را ببیند که پس از علاقمندان فوتبال، کم کم نظر سینمادوستان را هم به عنوان هنرپیشه سینما جلب کرد و خبردار شدیم که یک فیلم مستند به نام "فوتبال و مهاجرت: صد سال تاریخ مشترک" را هم همراه با "ژیل پرز" ساخته که در روز 16 نوامبر از شبکه "کانال +" پخش خواهد شد. "کانتونا" می گوید می خواهد بحث پیرامون مهاجرت را در همه مدرسه‌ها و مکان‌های عمومی راه بیاندازد.

به هررو، در میان گالری‌های عکس جهان، "پاریس-فتو" در هژدهمین سال برگزاری‌اش میزبانِ از جمله گالری "راه ابریشم" ایرانی است که ازسال‌ها پیش به کار ارزش نهادن به عکس به عنوان یک اثر هنری در ایران و شناساندن کار عکاسان ایران در جهان پرداخته است.

گالری "راه ابریشم"، امسال آثار ٨ هنرمند را که جای ویژه‌ای در میان عکاسانی دارند که این گالری تاکنون معرفی کرده، در غرفه خود ارائه می کند؛ این عکس‌ها کار "شادی قدیریان"، "کاوه گلستان"، "هنگامه گلستان"، "بابک کاظمی"، "تهمینه منزوی"، "بهنام صدیقی"، "بیژن سیفونی" و "جلال سپهر"، هستند.
هرکدام از این عکاسان دید ویژه و شخصی خود را از ایران می دهند؛ آنها از زوایائی به ایران می نگرند که مورد توجه رسانه‌ها و جراید غربی قرار نگرفته است. شماری از آنها شناخته شده هستند و در میان آنان نام کاوه گلستان به چشم می‌خورد که در میان ایرانیان بسیار شناخته شده است اما شماری از عکس هایش به ویژه آنهائی که از "شهرِ نو" گرفته شده و از نظر جامعه شناسی ارزش بسیاری دارند، توسط خارجی‌ها دیده نشده‌اند.

09:25

گفتگو با آناهیتا قبائیان

به "آناهیتا قبائیان اتحادیه"- مدیر گالری راه ابریشم، گفتم که این گالری، وفادار به هدفی که از آغاز کار برای خود تعیین کرده، یعنی نشان دادن پیچیدگی جامعه ایران و استعداد هنرمندان آن، این بار نیز به نشان دادن آثاری می‌پردازد که از گونه‌گونی این نگاه حکایت می کنند، اما چون شماری غرفه دیگر که به نظر می‌رسد خواسته اند در این دوران تنگدستی و یا سختی اقتصادی، چندان خطر ارائه کار ناشناخته‌ها را بر خود همموار نکنند و از کار عکاسان پرتجربه استفاده بیشتری کرده اند، آیا او نیز چهره‌های شناخته شده عکاسی ایران را بدین دلیل برگزیده و آیا تغییری در بازار هنر عکاسی در پیوند با تنش اقتصادی احساس می کند یا نه؟
 

آناهیتا قبائیان، از رقابت تازه سخن گفت؛ این رقابت چند غرفه دورتر، بر روی دیوار غرفه "پنجاه ویک" دیده می شود؛
بر روی این دیوار شماری از عکس های دوران قاجار و یا در پیوند با آن دوره که آثار عکاسانی چون "بهمن جلالی"- عکاس فقید ایرانی و "شادی قدیریان" هستند دیده می شود که گالری راه ابریشم در معرفی آنها نقش مهمی را ایفا کرده است.
اما آثار ارائه شده بر روی این دیوار چون با دیگر آثار ارائه شده در درون غرفه هم‌خوانی ندارند، به گونه ای این احساس را به وجود می آورند که یک تابلوی راهنمائی برای هدایت به غرفه راه ابریشم هستند...

 

"سیا" داستان واقعی "آرگو" را فاش می کند

سیا"- سازمان جاسوسی آمریکا، به مناسبت سی و پنجمین سالگرد گروگان‌گیری سفارت آمریکا در تهران، با طنز بسیار از راه "تویتر"، داستان واقعی فرار ٦ دیپلمات خود را که در فیلم "آرگو" که توسط "بن آفلک" روایت شده بود تعریف می‌کند.

ماجرا بدین گونه است که در سال 1979، برای بیرون آوردن ٦ دیپلماتی که توانسته بودند از سفارت آمریکا بگریزند، سازمان "سیا" سناریوی عجیبی را پیاده می کند، بدین معنا که گروهی را برای ساختن یک فیلم به ایران می فرستد؛ این ماجرا الهام بخش فیلم "آرگو"، ساخته "بن افلک" شد که جایزه اسکار را هم برای آن ربود.

حال، پس از تعریف از فیلم، "سیا" تصمیم گرفت اختلافات بزرگ موجود میان واقعیت و آن چه را که در فیلم دیدیم برملا کند.
ازجمله این که درفیلم "آرگو"، "تونی مندس" (بن افلک)، به تنهائی برای نجات دیپلمات ها به ایران سفر می کند، در حالی که ٢ نفر برای این کار فرستاده شده بودند.

در فیلم نشان داده می شود که هر ٦ دیپلمات، همگی به خانه سفیر کانادا پناه می برند و به مدت سه ماه در آنجا پنهان می‌شوند؛ در حالی که ۵ نفر از آنان در جاهای مختلف و جابجائی بسیار پنهان شدند و نفر ششم روی زمین در سفارت سوئد خوابیده است. در پایان و پیش از ترک ایران، همه آنها در خانه سفیر کانادا گرد آورده شدند.

سرانجام این که در فیلم نشان داده می شود که این دیپلمات‌ها در فرودگاه نگه داشته شده‌اند تا پاسداران با شرکت تهیه کننده فیلم تماس بگیرند و ببیند که داستانی که آنها تعریف می کنند واقعیت دارد یا نه؟ در حالی که آنها بدون هیچ مشکلی از فرودگاه خارج شده اند.

احمد سلامتیان- دیپلمات پیشین ایرانی، نیز ادعا می کند که مقامات ایرانی نه تنها در جریان فرار این ٦ دیپلمات بودند بلکه می دانستند آنها در کجا پنهان شده‌اند؛ او می افزاید که حکومت ایران و به ویژه وزارت امور خارجه این کشور، از این گروگان‌گیری شرمنده بودند؛ به گفته وی، خود سفیر آمریکا- "بروس لنگن"، این خبر را به مقامات ایرانی داده و به علت تفاهمی که بین آنها وجود داشته آنها تا زمان خروج گروگان‌ها از ایران رازداری کرده‌اند.
دیگر این که کانادا نقش مهم تری نسبت به "سیا" در این مورد ایفا کرده است چرا که پافشاری‌های این کشور سبب شد که دولت کارتر سر انجام دخالت "سیا" را بپذیرد.

از سوی دیگر "سیا" بسیار ناشیانه پاسپورت‌هائی قلابی برای این دیپلمات ها درست کرده بود و کانادا ناچار شد دوباره آنها را بسازد.

سفیر کانادا- "کن تایلور"، رهبر واقعی همه این عملیات به شمار می آید؛ از این روست که فیلم "آرگو" انتقاد کانادا و "کن تایلور" را بر انگیخت چون در آن کانادا تنها به عنوان ناظر عملیات قهرمانانه "سیا" نشان داده می شود.

به گفته "گی ژاندرون"، مجری برنامه «همه درباره آن صحبت می کردند» در تلویزیون کانادا، "سیا" بسیار ناشیانه رفتار می کرده و حتا آدرس سفارت کانادا را نمی شناخته و ناچار شده از مأموران پلیس ایرانی آن را بپرسد!! او می گوید "تونی مندس" که فیلم، او را به عنوان یک قهرمان نشان می دهد، روزترک ایران همراه با دیپلمات های فراری، دیر از خواب بلند شده چون شب پیش از آن مشروب زیادی خورده بوده است.

در فرودگاه نیز هیچ بازجوئیِ شدید انجام نگرفته و هیچ اتومبیلی به پیگرد مسافران هواپیما نشتافته است.

حال افزون بر جزئیاتی که "سیا" ودیگران فاش می کند، جزئیات دیگر فیلم که با واقعیت همخوانی ندارند هم وجود دارند و این پرسش را به وجود می آورند که چه کسی به عنوان مثال، در مورد دکور، موزیک و موارد دیگری که حتا برای فیلم‌های تاریخی با جدیت مورد توجه قرار می گیرند تحقیق کرده و یا نکرده و آیا این فیلم شلخته، تنها برای تبلیغ ساخته نشده است؟

http://ici.radio-canada.ca/widgets/mediaconsole/medianet/6798293


دست نوشته های زنان: از "کاترین ٢" روسیه تا "بریژیت باردو"

بیش از 1500 دست نوشته زنان حاکم، هنرمند یا هنرپیشه متعلق به کلکسیون "کلود دو فلر" در روزهای 18 و 19 نوامبر در خانه "آدر نوردمن" در پاریس به فروش گذاشته می شود.
ارزش این کلکسیون چشمگیر از دست نوشته‌های زنان بنام، که ثمره جستجو و خرید پنج نسل از خانواده ای است پرذوق، 35 تا 40 هزار یورو بر آورد شده است.

یکی از سندهای کمیاب، نامه "کاترین آراگون" (1487-1536)- ملکه انگلستان و همسر "هانری هشتم"، است که به پاپ نوشته و از وی می خواهد در برابر شوهر تاجدارش که می خواهد وی را طرد کرده با "آن بولین" ازدواج نماید، از او حمایت کند. این طلاق انجام نگرفت و هانری هشتم را برآن داشت که کلیسای "آنگلیکن" را برپا نهد.

در دو نامه مخفیانه، "کاترین دوم"- ملکه روسیه (1729-1796)، به معشوق پیشین خود "استانیسلاس اگوست پونیاتوفسکی"، در مورد بازگشتش به روسیه هشدار می دهد. می دانیم که کاترین دوم او را به پادشاهی لهستان رساند. این دو نامه 12 تا 15هزار یورو قیمت گذاشته شده اند.

نامه‌های "ژرژ ساند"- نویسنده زن فرانسوی، که با نام مردانه می نوشت و با حرف نخست نام کوچک خود امضا می کرد و نامه‌های عاشقانه "ژولیت دروئه" به "ویکتور هوگو" در میان این نامه ها دیده می شوند.

کمی نزدیک تر به دوران ما، نامه "بریژیت باردو" به مدیر هنری شرکت "فیلیپس" وجود دارد که در آن نامه از وی می‌خواهد ترانه "ترا دوست می دارم اما من نه" را که او با "سرژ گنزبورگ" ضبط کرده بود پخش نکند.علتش این بود که شوهر آن زمانِ بریژیت باردو- " گونتر ساکس"، پس از یک بار پخش این ترانه از رادیو، خشمگین شد و رسوائی به بار آورد؛ این نامه که در سال 1967 نوشته شده بین 2500 تا 3000 یورو به فروش خواهد رفت.

Brigitte Bardot و Serge Gainsbourg
Brigitte Bardot و Serge Gainsbourg

نامه های "ادیت پیاف" به نخستین شوهرش، نامه "کاترین هپبورن" به "کوکو شانل"، نامه "گریس موناکو" به معلم دخترش "استفانی" که می گوید، او را به خاطر انجام ندادن درس فرانسه اش ببخشد..از آن جمله هستند.

""کلود دو فلر"- صاحب کلکسیون، از نداشتن نامه "مریلین مونرو" به "جان کندی" و همچنین نامه ای به خط "مادر ترزا ابراز تأسف می کند...

https://www.youtube.com/watch?v=oz8CJTgo0W8

 

اسکار افتخاری "ژان کلود کریر"

"ژان-کلود کریر"، سناریونویس و نویسنده فرانسوی در روز شنبه پیش همراه با ٣ گنجینه زنده دیگر دنیای سینما، یک جایزه اسکار افتخاری برای خدمتش به دنیای سینما دریافت کرد.

در کنار این، سناریونویس محبوب- "لوئیس بونوئل"، "هیائو میازاکی"- اَنیماتور فوق العاده سینمای انیمیشن ژاپن و "مورین اوهارا"- هنرپیشه قدیمی ایرلندی، نیز هر کدام یک اسکار افتخاری دریافت داشتند.

در همین مراسم، "هری بلافونته"- هنرپیشه قدیمی آمریکائی، جایزه "جین هرشولت" را برای فعالیت‌های بشردوستانه‌اش دریافت کرد.

"ژان-کلود کریر" که جایزه خود را از دست "فیلیپ کوفمان"- کارگردان فیلم "سبکی تحمل ناپذیر انسان" می گرفت، از سینماگران بزرگی که طی پنجاه سال کار در دنیای سینما با آنها همکاری داشته از جمله "ژاک تاتی"، "ژان-لوک گدار" و شماری دیگر یاد کرد و گفت آنها هرکدام چیزی به من یاد دادند، من هنوز صدایشان را می شنوم و به گونه‌ای امشب در این مراسم حضور دارند.

ژان-کلود کریر، از این که سناریونویسان غالبأ فراموش می شوند ابراز تأسف کرد و گفت دلش می خواهد این جایزه را با آنها تقسیم کند.

Jean-Claude Carrière
Jean-Claude Carrière

این جمله مرا به یاد گفتگوئی با وی انداخت که در ماه ژوئیه سال 2011 به مناسبت نمایشگاهی که فستیوال شهر "لاروشل"- درشمال غربی فرانسه، به او اختصاص داده بود انجام داده بودم.
در آن نمایشگاه افزون بر دستخط‌ها، آفیش فیلم‌ها، اشیائی که او از سفرهایش به مکزیک و هند به ارمغان آورده بود، نقاشی‌هایش  نیز دیده می‌شدند چرا که "ژان-کلود کریر" در آغاز نقاش بوده است.
او در مورد این نمایشگاه گفت: «از این بزرگداشت شگفت زده شدم چون تا امروز کسی نمایشگاهی را به یک سناریونویس اختصاص نداده است و افزود، چون سناریو‌نویس‌ها همواره به عنوان شخصیت دست دوم، نویسندگان سرخورده یا منشی کارگردان به شمار می آمدند.
  البته من عکس این را فکر می کنم چون به باور من یک سناریونویس یک سینماگر واقعی است که با کارگردان همکاری نزدیک دارد و به زبان او صحبت می کند و این مطلب بسیار خوب در این نمایشگاه نشان داده شده بود».
او می گفت: «سناریونویس‌ها همواره به عنوان شخصیت دست دوم، نویسندگان سرخورده یا منشی کارگردان به شمار می‌آمدند»، اما به باور او «یک سناریونویس یک سینماگر واقعی است که با کارگردان همکاری نزدیک دارد و به زبان او صحبت می کند».

آنگاه به او گفتم در مورد زبان واحد کارگردان و سناریونویس صحبت کردید، آیا می توانید این مطلب را بشکافید؟

ژان-کلود کریر: «شماری، سناریونویسی را کاری ادبی می دانند در حالی که سناریونویس باید زبان سینما را بداند؛ اما چون با نگارش سر وکار دارد کارش به نظر ادبی می آید، در حالی که باید به زبان سینمائی نوشته شود. در واقع سناریونویس باید به تکنیک های سینما وارد باشد و بداند سرنوشت نوشته اش چه خواهد شد».

پرسش: اما در عین حال شما می گوئید که سناریونویس بدون کارگردان هیچ است!

ژان-کلود کریر: «چون این سناریونویس نیست که فیلم را می سازد، کارگردان است و من همیشه از کارگردان‌هائی که با آنها کار کردم خواسته ام که همراه با من در نوشتن سناریو شرکت کنند تا مطمئن شویم که هر دو روی یک فیلم کار می کنیم. چون سرانجام آنها هستند که فیلم را می سازند».

پرسش: شما که طی بیش از نیم قرن فعالیت در دنیای سینما و در کنار کارگردانان بزرگ فرانسوی و خارجی فعالیت کردید، چرا هیچ وقت خودتان به فیلمسازی متمایل نشدید؟

ژان-کلود کریر: «من یک فیلم کوتاه و یک فیلم دیگر با "پییر اتکس" ساخته ام، اما خیلی زود در آغاز کار تصمیم گرفتم کارگردان نشوم، در حالی که می توانستم مانند همه جوانان همسن خودم و به ویژه کارگردانان مکتب "موج نو" به کارگردانی رو بیاورم. علتش این است که من به اشکال دیگر گویش و نگارش هم تمایل داشتم و می دانستم که یک کارگردان، دست‌کم یک، دو و یا سه سال وقتش را صرف ساختن تنها یک فیلم می کند؛ پس ترجیح دادم سناریونویس باقی بمانم تا بتوانم کتاب هم بنویسم، ٣٠ سه سال با "پیتر بروک" در تآتر همکاری کنم، متن اپرا بنویسم و ترانه‌سرائی کنم. کارهائی که با کارگردان شدن ممکن نمی شد».

پرسش: آیا توصیه ای برای سناریونویس‌های جهان دارید؟‎

‎"ژان-کلود کریر: «سناریونویسان جوان باید سناریونویس باشند، یعنی زبان سینما و همه تکنیک‌های آن را بشناسند. تنها با شناخت ادبیات نمی توان سناریونویس شد؛ سناریونویسی به معنای پایان نویسندگی نیست بلکه سرآغاز آن است. در واقع به هنگام نوشتن سناریو باید همواره این را در نظر داشت که ازاین نوشتار چه فیلمی بیرون خواهد آمد».

 

تا وقت باقی است به دیدن "هوکوسای" یا دیوانه پیر نقاشی بشتابیم

"کاتسو شیکا هوکوسای" (1760-1849)- نقاش ژاپنی چند چهره، موضوع نمایشگاه بزرگی است که با 400 اثر از وی  در بخشی از "گران پاله" پاریس تا روز 20 نوامبر و سپس از اول دسامبر تا 18 ژانویه 2015،  برگزار خواهد بود.

آفیش نمایشگاه Hokusai
آفیش نمایشگاه Hokusai

این نقاش پرکار و پرتولید که آثارش بیانگر روح ژاپنی است، بسیار با دقت جزئیات زندگی دوران خویش را با قلمی توانا بیان می کند. آثار او در عین این که از اصول نقاشی سنتی ژاپن پیروی می کنند، تا حدی نیز تأثیر هنر غرب در آنها دیده می شود. به هر رو، تأثیر او بر نقاشان غربی را هم نباید فراموش کرد.

شماری حتمأ در جائی، برخی از آثار او که موج دریا و قله "فوجی‌یاما" را نشان می دهند را دیده اند و شاید تصور کنند که کار او به همین گونه نقاشی محدود می شود، در حالی که "هوکوسای"، نه تنها به گونه ای پدرِ "مانگای" ژاپن یا داستان مصور این کشور به شمار می آمد و همین کار او باعث توجه غربیان به کار او شد، بلکه همراه با تغییر سبک، تغییر نام هم می داد.
از این رو در نمایشگاه "گران پاله"، بازدید کننده با رفتن از سالنی به سالنی دیگر با همه سبک‌ها و مواد مختلفی که او به کار می گرفت آشنا می شود.

در آغاز با جوانیِ او آشنا می شویم که در "ادو" یعنی "توکیو"ی کنونی، به دنیا آمد ودر 15 سالگی به احتمال زیاد به کار تراشیدنِ تخته‌های چوبی برای درست کردن "استامپ" مشغول شده است؛ او سپس پس از ورود به کارگاه "کاتسو کاوا شانشو" که شهرتش را با کشیدن نقش آفرینان تآتر "کابوکی" به دست آورده بود، تصمیم گرفت نقاش شود و نام "کاتسوکاوا شونرو" را برای خود برگزید. او در این سال‌های آموزش، شمار زیادی "استامپ" ارزان تجاری ساخت و به نقاشی کتاب‌های مختلف پرداخت."

هوکوسای" سپس در سال‌های 1794-1805، نام "سوری" به نام سبکی در نقاشی، بر خود نهاد و سبکش کاملأ تغییر کرد.

در سال 1805 به احترام ستاره قطبی، نام خود را از "هوکو سای" به "کاتسوشیکا هوکو سای" تغییر داد و تأثیر بزرگی بر دنیای نقاشی کتاب قصه‌های طولانی گذاشت؛ دورانی که حکایت از مهارت او در استفاده از جوهر چین می کند.
یک سالن به کارهای "مانگای" او اختصاص داده شده که در ١۵ کتابچه کشیده شده اند.

اثری از Hokusai
اثری از Hokusai

در سال‌های 1810-1819، "هوکوسای" از نقاشی کتاب‌های داستانی دور می شود وبه تزئین متدهای نقاشی رو می‌آورد تا هنر خود را به شمار بیشتری بشناساند.

در سال‌های 1820-1834 است که او آثار مهمش را می آفریند که باعث شهرت او شدند و در صدر آنها "36 دید از قله فوجی" قرار می گیرد. در آن سال‌هاست که او شماری از محدودیت ها و معیارهای خشک را در نقاشی رها می‌کند و از این رو کارهایش مدرن‌تر می‌شوند.

در سال‌های 1834-1849، نام "گایکو روجین مانجی" را به خود می گیرد و از "استامپ" دور شده بیشتر به نقاشی می‌پردازد. در این نقاشی ها او جانوران، گیاهان و مذهب را سوژه خود قرار می دهد.

"هوکوسای"، پس از یک عمر طولانی پربار که در خدمت هنر گذشت، در سال 1849 و در 84 سالگی در گذشت .
در پایان نمایشگاه جملاتی از او بر دیوار آورده شده که در آن برداشتش از نقاشی را بیان می کند. "هوکوسای" در 74 سالگی می گوید که دلش می خواهد تا 110 سالگی عمر کند تا در هنر نقاشی به تکامل هنری برسد و می افزاید: «همه آثاری که من تا هفتاد سالگی آفریدم ارزش شمرده شدن هم ندارند»؛ این سخن از فروتنی هنرمندی صحبت می کند که تماشاگر 400 اثر و شاهکارهایش را، پیش از خواندن این کلمات دیده است.

 

دریافت رایگان خبرنامهبا خبر-پیامک های ما اخبار را بصورت زنده دریافت کنید

اخبار جهان را با بارگیری اَپ ار.اف.ای دنبال کنید

بخش‌های دیگر را ببینید
  • 08:45
  • 08:53
  • 09:56
  • 15:40
  • 09:08
این صفحه یافته نشد

صفحۀ مورد توجۀ شما یافته نشد.