یکی از نمایشگاههائی که در روزهای پیرامون عید نوروز از آثار ایرانیان در پاریس برگزار شد، نمایشگاه "با گذشت زمان" است که آثار "پروین حائری" را دربر می گیرد؛ این نمایشگاه که از روز ٢۵ مارس در خانه "جوانان و فرهنگ" محله "نوئی" در شمال غربی پاریس آغاز به کار کرده، تا روز ١٨آوریل ادامه خواهد داشت و حدود ٤٠ اثر این هنرمند را به نمایش عموم میگذارد.
حسی که آثار "پروین حائری" در بیننده به وجود می آورد، گذشت زمان است؛ گذشت زمانی که در تصویر آفیش نمایشگاه و شماری تابلوی حاضر در آن نیز ملموس است.
برخی از تابلوها، از جمله تابلوی زنی که در راهروی قطار ایستاده و از پنجره به بیرون نگاه می کند، این حس را بیشتر ایجاد می کنند؛ اما در تابلوئی که شش بارانی را نشان می دهد، این گذر زمان را می توان از ورای حالت بارانیها احساس کرد.
گفتگو با پروین حائری
در آغاز گفتگو با پروین حائری از او درباره پیوندش با مقوله زمان و این که چرا گذر زمان در تابلوهایش حس میشود، پرسیدم؟
گفتنی است که پروین حائری فارغ التحصیل مدرسه عالی هنرهای زیبای پاریس است و در گذشته در چند نمایشگاه گروهی شرکت داشته است. این نمایشگاه، نخستین نمایشگاه تکی وی به شمار می آید.
نمایشگاه "پییر بونار" و رنگهای ویژهاش
از روز 17 تا 19 ژوئیه 2015 ، نمایشگاه آثار "پییر بونار"، نقاشی که نمی توان او را در سبکی خاص قرار داد، در موزه "اورسه" پاریس زیر عنوان "پییر بونار، به تصویر کشیدن آرکادی" جریان دارد.
"بونار"، نقاشی که به سبکهای گوناگون سر زد و بیشتر در کارهایش ریزهکاریهای دنیای پیرامون خود را گنجاند، نقاشی بود که با رنگهای زنده و درخشان تابلوهایش، دنیای نقاشی زمان خود را تحت تأثیر قرار داد، از این رو سزاوار بود که موزه "اورسه" که بیشترین آثار او را در اختیار دارد، نمایشگاهی بسیار بزرگ و خاص به وی اختصاص دهد؛
نمایشگاهی که همه دوره های هنری و رنج های زندگی احساسی او را نیز نشان میدهد.
"پییر بونار" (1947-1867)، به نسلی از نقاشان تعلق دارد که پس از سبک "امپرسیونیسم" برخاستند. مدل او "گوگن" بود و استامپ های ژاپنی را هم بسیار دوست میداشت.
او در سالهای 1890 سبکی کاملأ تزئینی برگزید و در تابلوهایش از عمق کاست و آن را در حد شخصیتها قرار داد؛ سپس با شماری از دوستانش در آکادمی "ژولین" مکتب "نبی" (مکتبی آوانگارد توأم با سمبولیسم) را به راه انداختند. در این زمان آبشخوار سوژه های او زندگی شخصی اش بود. تابلوهای او، چه کوچک و چه بزرگ همگی به شکلی یکسان از سرزندگی، جذابیت و دقت برخوردار بودند؛ از جمله آنها تابلوی بسیار بزرگ چهار تکه ای است که "چیدن سیب" نام دارد و برای نخستین بار هر چهار بخش آن در این نمایشگاه گرد آمده است.
توجه "بونار" به پیرامونش سبب شد که او خواستههای ناگفته و یا تمایلاتش را در نحوه کشیدن برخی از شخصیتها نشان دهد، از این رو می توان از خود پرسید آن کودکی که در حال برون رفتن از چارچوب تابلوی "چیدن سیب" است چه معنائی دارد و یا در تابلوی "خانواده در باغ"، این افراد شبح وار مشغول چه کاری هستند؟
این رازها تا پایان عمرش در کارهای او برجا ماند. در حالی که همه بر این باور بودند که "بونار" که در سال 1927 در نزدیکی شهر "کن" ساکن شد، به خوشبختی دست یافته است چون قلممویش همان سرزندگی را حفظ کرده بود. اما نمیدانستند که به گفته خود وی: «کسی که آواز میخواند همیشه خوشبخت نیست».. طبیعتاً چون با همسری دیوانه و معشوقی که خود را کشت، جای چندانی برای خوشبختی باقی نمیماند.
"بونار" که از محیطهای بسته و زندانی شدن بیزار بود، ناچار شد که برای رعایت وسواس همسرش نسبت به ناپاکی، تنها یک بار در روز از خانه بیرون برود و به گفته خود نفسی عمیق برای همه روز بکشد و آن را ذخیره کند!!
بدین ترتیب "بونار" در این سالها در خانه و در اتاقهای کوچک آن نقاشی میکرد. وی حتا چون "مونه" و یا "رنوار" سهپایه هم نداشت و بوم های خود را بر روی دیوار با پونز می چسباند.
بنابر این تخیل خود را به کار وامیداشت و شاید تصویری که در آخرین سالن نمایشگاه قرار داده شده و آرامش و هارمونی زندگی را در دل طبیعت نشان می دهد، گویای میل او به آزاد زیستن باشد!!
این نمایشگاه تا روز 19 ژوئیه 2015 ادامه خواهد داشت.
"دعوت به چای" می تواند درد سر ساز باشد
در برنامه گذشته خبر برگزاری "پانورامائی از فیلم های کشورهای مغرب و خاور میانه" را دادیم که با همکاری سینما "لکران" در محله "سن دنی" در شمال پاریس و انجمن "فیلم های بومی"، از روز 31 مارس تا 19 آوریل در این شهرک برگزار خواهد بود؛ این انجمن که هدفش نشان دادن سینمای نوخاسته در کشورهای این منطقه و شناخته نشده در فرانسه است، از جمله فیلم کوتاه 17 دقیقهای "دعوت به چای" ساخته "قصیده گلمکانی" را در این دهمین برگزاری خود نشان داد که نخستین فیلم داستانی او به شمار می آید.
گفتنی است که قصیده گلمکانی، یک فیلم مستند از پشت صحنه فیلم "امروز"، ساخته "رضا میرکریمی" نیز تهیه کرده که فیلم "امروز" پس از نمایش فیلم "دعوت به چای" نشان داده شد.
دعوت به چای" که با صحنههائی همانند چیده مان ویدئوئی آغاز می شود، داستان مرد جوانی (نوید محمدزاده) است که به دیدن یک روانکاو (گلی امامی) میرود اما نمی خواهد بگوید که به خواست خودش نزد وی آمده است.
گفتگو با قصیده گلمکانی
سناریوی این فیلم بر پایه طرحی از "قصیده گلمکانی" و همفکری با "امیررضا کوهستانی" کارگردان تآتر نوشته شده که کارهایش در فرانسه و در اروپا شناخته شده هستند و هواداران بسیاری دارند
از قصیده گلمکانی پرسیدم از چه رو یک چنین سوژه ای را برای یک فیلم کوتاه برگزیده که بیشتر می تواند دستمایه یک فیلم بلند باشد؟
محسن مخملباف و نمایش فیلم اپیزودی "زیبای 2015" در جشنواره هنگ کنگ
محسن مخملباف، کارگردان ایرانی که هم اکنون به عنوان رييس هيأت داوران جشنواره هنگ كنگ در این شهر به سر می برد، افزون بر داوری، آخرین فیلم خود "پرزیدنت" را همراهی می کند.
فستیوال "هنگ کنگ"، همچنین به تماشای یک فیلم ایپزودیک خواهد نشست که این کارگردان بخشی از آن را ساخته است. این فیلم که "زیبای 2015" نام دارد و شامل چهار داستان کوتاه می شود، حاصل همکاری محسن مخملباف با سه کارگردان دیگر مطرح جهان، "تسای مینگ لیانگ" از تایوان، "هوانگ جیانچین" از چین و" ایم هو" کارگردان هنگ کنگی است.
در "زیبای 2015 "، "خاطرات بی خوابی" از "هوانگ چیانچین"، چالش مردی برای خوابیدن یا بیخوابی را در شهر پکن به نمایش می گذارد. "مستاجر" ساخته "محسن مخملباف"، داستان مشکلات پناهنده ای جوان را در شهر لندن دنبال می کند. در " سه روز پس از مرگم"، "ایم هو"، داستان زنی را بازگو می کند که آرزوی مرگ دارد. "نه، نخواب" ساخته "تسای مینگ لیانگ" هم مردی پا برهنه را در زمستان توکیو به تصویر می کشد.
پس از نمایش فیلم، نشریه سینمایی "اسکرین دیلی" نوشت: ''مستاجر" با زمانی کمتر از 20 دقیقه، کوتاه ترین و نیرومندترین فیلم است: یک فیلم کوتاه کامل، با شخصیتهایی مملو از پتانسیل و قصهای با لایههای پر اهمیت.
سی و نهمین دوره جشنواره بینالمللی فیلم هنگ كنگ، از تاريخ 23 ماه مارس آغاز شده در روز 6 آوریل برگزار مىشود.
"چشم درشت"، اثری متفاوت از "تیم برتن"
هواداران فیلم های غریب و تخیلی "تیم برتن"، بدون شک با دیدن آخرین فیلمش "چشم درشت" که هم اکنون بر پرده سینماهاست ، شگفت زده خواهند شد، چرا که این بار او داستان واقعی زوجی را به تصویر کشیده که در سالهای 1960 ماجراساز شدند.
"تیم برتن" که دائم از "آلیس" و موجودات تخیلی بهره می گیرد، این بار به درون موجوداتی سر میزند که ظاهری معمولی دارند. او به سراغ ماجرای زنی به نام "مارگارت کین" می رود که خانه دار است، نقاشی می کند ودر آمریکائی زندگی میکند که همه چیز می بایست با معیارهای تثبیت شده و همهپسند پیش برود.
این زن خانه دار، روزی با «پرنس رویاهایش» "والتر کین" (کریستفر والتس) آشنا می شود که سخنور و دلرباست، اما بنا بر عادت همیشگی "تیم برتن"، این افسانه شاه پریان تبدیل به کابوس می گردد.
ماجرا از این قرار است که مردی زبانباز، خود را به جای همسرش جا میزند که تابلوهایی با کودکان و یا شخصیتهائی ناخوشبخت و با چشمانی درشت می کشید. او چون سخنور بسیارخوبی بود و راه مشتری یابی را می دانست، از توجه مردم به نقاشیهای زنش استفاده کرد و پول زیادی برای خود و همسرش به دست آورد.
اما این زندگی پر آسایش و ثروت تبدیل شد به زندانی برای همسرش که حتا فرزندش را برای فاش نشدن دروغ شوهرش از خود دور می کرد، تا روزی که کار زیاد، خواریها و رفتار خشونت بار شوهر سوءاستفاده کننده وی، "مارگارت" را شوراند و پس از گریختن از خانه، دیگر تسلیم شانتاژ شوهر و پر کردن جیب او با فروش تابلوهایش نشد و از دادگاه تقاضای طلاق کرد.
ماجرای این دادگاه، برنده شدن وی در سال 1986 و طلاقش، در خاطره آمریکائیان مانده است.
البته "تیم برتن" با استفاده از رنگهای گرمی که ویژه سالهای 60 سانفرانسیسکو بود، جوّ آن دوران را به وجود می آورد و گرچه هنرپیشگان بازیهای خوبی ارائه می دهند، اما فیلمی چندان قانع کننده و یا دست کم جذاب به سانِ "اد وود"، "سایه سیاه"، "آلیس در سرزمین عجایب" و یا "چارلی و شکلات سازی"، به بیننده ارائه نمیکند.
سنگ انگشتر متعلق به "وایکینگها" با نقش "الله" بر روی آن
سنگ یک انگشتر قدیمی متعلق به وایکینگها که درنزدیکی "بیرکا" در غرب استکهلم یافت شد و نقش "الله" را بر خود دارد، به تازگی راز خود را فاش ساخت.
این انگشتر که در پایان قرن ١٩در گور یک زن کشف شد، حکایت از رابطه تنگاتنگ میان جنگجویان شمال اروپا و جهان اسلام دارد.
این سنگ که تصور می رفت یک "آمیتیست" بنفش باشد، اما در واقع از امتزاج شیشه های رنگی به وجود آمده، به کمک یک میکروسکپ الکترونیکی راز خود را به پژوهشگران دانشگاه استکهلم فاش ساخت.
حلقه فلزی این انگشتر که بسیار خوب مانده حکایت از این دارد که مدت چندانی زینت بخش صاحبش در قرن نهم نبوده است. پژوهشگران حدس می زنند که یا زن صاحب انگشتر مسلمان بوده ویا یک وایکینگ آن را در یک کشور مسلمان خریده و یا دزدیده است.
این انگشتر و "الله" که بر روی آن به خط کوفی نوشته شده، تنها شیئی نیست که از رابطه میان مردم دوران وایکینگها (793-1066) در شمال اروپا (دانمارک، سوئد و نروژ) و امپراتوری بیزانتین و خلفای مسلمان حکایت می کند، بلکه یکی از شواهد نادر این رابطه است.
پژوهشگران می گویند که به مدت چندین قرن، روابط سیاسی و بازرگانی میان مردم شمال اروپا و دنیای مسلمان به ویژه پیرامون دریای خزر و رود "ولگا" وجود داشته و "احمد ابن فضلان"، نویسنده عرب هم از آنها در قرن دهم میلادی یاد کرده است. کشف شمار بالائی "درهم"- واحد پول کشورهای مسلمان- در قاره اروپا نیز از این رابطه حکایت دارد.
"وایکینگها"، این سکه ها را در ازای پوست حیوانات، عاج اسب دریائی، موم، سنگ کهربا و بردگانی که در اروپا میگرفتند به دست می آوردند.
تاریخ نویسان می گویند که "وایکینگها" پول حک نمی کردند، اما دارائی خود را با داشتن این سکههای فلزی پر بها نشان میدادند.
کنسرت "گروه شمس" در پاریس
در سال 1980، "کیخسرو پورناظری" به یک نوآوری دست زد و آن هم تشکیل گروهی از نوازندگان تنبور بنام "گروه شمس" بود.
این تنبورها که با دف و همچنین آوازهائی بر پایه اشعار رومی همراه می شوند در عین حال سبکی تازه ودلپذیر را معرفی می کنند.
در کنسرت این گروه در "تآتر شهر" پاریس در شب 13 آوریل، کیومرث، سهراب و تهمورث پورناظری و همچنین خورشید دادبه تنبور می نوازند و حسین رضائینیا با دف آنها را همراهی می کند.
توانائی نوازندگان و نو آوریهایشان در موسیقی سنتی ایرانی، نوائی بسیار دلپذیر به وجود می آورد و بُعد دیگری به موسیقی ایرانی می بخشد.
دریافت رایگان خبرنامهبا خبر-پیامک های ما اخبار را بصورت زنده دریافت کنید
آبونه شوید